جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ASAL. با نام {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 226 بازدید, 15 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ASAL.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASAL.
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
هر پگاه، خورشید بی‌اجازه بر ویرانه‌ها می‌تابد، بی‌آن‌که بداند دیگر هیچ پنجره‌ای در کار نیست. چشمانی کوچک، از لابلای شکاف آوار، جهان را نظاره می‌کنند؛ نه با کنجکاوی، که با انجماد. عروسک‌ها، سر در گریبان غبار، گواهی خاموش‌اند بر طفولیتی که هرگز مجال بهار نیافت. مدرسه‌ها به مثابه‌ی مقبره، و تخته‌سیاه‌ها، مرثیه‌نامه‌ی نسلی‌اند که به جای آموزش، انهدام را آموختند. در غزه، آینده را پیش از آن‌که ورق بزنند، خاک می‌گیرند؛ و اسم‌ها، پیش از آن‌که صدا شوند، شماره می‌ش
وند.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
باد، در کوچه‌های بی‌نام، تکه‌پاره‌های دفتر مشقی را می‌رقصاند که دیگر نه سطر دارد، نه سُتر. و بر دیوارهای شیارخورده، تنها ردّی از کفش‌های کودکانه مانده، بی‌جهت، بی‌جهت‌تر از جنگ. شهر، بی‌آن‌که ویران‌تر شود، تهی‌تر می‌گردد؛ تهی از صدا، تهی از بوسه، تهی از وعده. در این اقلیمِ تبعید، واژه‌ی "زندگی"، افعالی ندارد، زمان ندارد؛ تنها ایهامی‌ست بر لبه‌ی خاک، میان دو انفجار. و کودک، نه شهید، نه نجات‌یافته، که صرفاً نقطه‌ای‌ست در انتهای یک جمله‌ی محذوف.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
کفن، دیگر سفید نیست؛ خاکستری‌ست، آغشته به دودِ وعده‌های پوسیده. و مادران، تابوت به بغل، آرام‌تر از همیشه می‌گریند؛ گویی ضجه، رسمِ قدیمیِ این خاک شده. نام‌ها را نه بر سنگ، که بر دیوارهای فروریخته می‌نویسند؛ با زغال، با خون، با انگشت‌هایی که هنوز میلِ نوازش دارند. در این بی‌مکانِ بی‌مرز، کلمات پیش از تلفظ، در دهان خشک می‌زنند؛ و عشق، پیش از آن‌که بیاموزندش، به خاک سپرده می‌شود. هر کودک، ضمیر مجهولی‌ست که در سطرهای جهان، بی‌ارجاع مانده.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
در سایه‌سارِ شعله، بازی‌ها ناتمام مانده‌اند؛ لی‌لی بر مین، قایم‌باشک میان آوار. خنده، واژه‌ای منقرض است، و لبخند، تنها در عکس‌های قاب‌نشده دوام دارد. دیوارها دیگر پناه نیستند، شاهدند؛ سنگ‌هایی که قصه‌ی سوختن را از بر شده‌اند. کودک، نه از آسمان، که از سؤال می‌ترسد؛ از "چرا من؟" و بی‌پاسخ‌تر از آن، از "تا کی؟". اینجا مرگ، مثل نان، سهمیه‌بندی نشده؛ اما زندگی، سال‌هاست که در صف ایستاده.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
شهر، لال شده در ازدحام ضجه‌ها؛ کوچه‌ها، حافظه‌هایی‌اند مملو از نام‌هایی که هرگز قد نکشیدند. هیچ‌ک.س نمی‌پرسد: خوابِ کودک در میان قطعات بتون، تا کجای کابوس می‌رسد؟ شب، بی‌اذن‌نامه‌ی مهتاب، از بام‌ها عبور می‌کند؛ تاریک‌تر از خاموشیِ گورهای بی‌سنگ. اینجا دعاها نیز دچار تعلیق‌اند، گیر کرده در گلوی آسمانی که خود زخمی‌ست. و جهان، هنوز پشت پنجره‌ای گرم نشسته، در حال صرفِ چای، بی‌آن‌که بفهمد کودکِ بی‌پتو، رؤیایش را تا کجای خاک کشانده است.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
در خاکی که هر روز دهان باز می‌کند، نهال نمی‌روید؛ جنازه برمی‌دمد. زادگاه، دیگر محل تولد نیست، معبر مرگ است. کودکانی با استخوان‌های نارس، در حوالیِ بمب به بلوغ می‌رسند، بی‌آن‌که حتی بند کفششان را بسته باشند. هیچ‌ک.س نمی‌پرسد: نخستین واژه‌ای که گفتند چه بود؟ شاید "فرار"، شاید "نور"، شاید هیچ. برف، اگر ببارد، تنها بر زخم‌ها سفید خواهد نشست؛ و گرنه این خاک، رنگی جز سوگ نمی‌پذیرد.
 
بالا پایین