جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط Me~ با نام {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 562 بازدید, 22 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سورا} اثر• عسل کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع Me~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Me~
موضوع نویسنده

Me~

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,340
14,178
مدال‌ها
4
در این اقلیم، اشباح نیز از تکرار مرگ خسته‌اند؛ آوار نه فرو می‌ریزد، که می‌بلعد. هر دیوار، ورقی‌ست سوخته از تقویمی بی‌روز، و هر سقفِ افتاده، فصلی‌ست که هرگز نوشته نشد. زخم‌ها، آن‌قدر بر هم انباشته‌اند که پوستْ معنای خود را وانهاده. نه صدایی برای گریه مانده، نه دستی برای وداع؛ سوگواری به سکوتی رسیده که از جنس خاک است، نه اشک. و آن‌سوی این همه بی‌صدا رفتن، جهانی ایستاده با چشم‌هایی از سنگ؛ که نگاه می‌کند، بی‌آن‌که ببیند، قضاوت می‌کند، بی‌آن‌که بداند، و فراموش می‌کند، پیش از آن‌که بفهمد.
 
موضوع نویسنده

Me~

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,340
14,178
مدال‌ها
4
هیچ بانگی، از پسِ این ویرانی به تکرار نمی‌رسد؛ صداها دفن می‌شوند، پیش از آن‌که پژواک شوند. مرگ، دیگر نه پایان، که میانه‌ی روزمرّگی‌ست؛ در انحنای هر نگاه، در خم هر نانِ نرسیده. صُوَر، بی‌جسد می‌میرند؛ نام‌ها، بی‌دستخط، به حافظه سپرده می‌شوند، که نه برای بقا، که برای محو شدن. خاک، چنان اشباع از تن و تبار است که دیگر نمی‌پوساند؛ صرفاً پنهان می‌کند. و باد، هر سحرگاه، صفی از بی‌صدایان را با خود می‌برد؛ نه به بهشت، نه به گورستان، بلکه به فراموشی‌ای که هیچ آیینی بر آن اقامه نمی‌شود.
 
موضوع نویسنده

Me~

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,340
14,178
مدال‌ها
4
هیچ نامی نمانده که بر سنگی حک شود؛ مرگ از شمار افتاده، زنده‌ها بی‌گواه مانده‌اند. زیر این خاک، نه فقط تن‌ها، که خاطره‌ها دفن شده‌اند؛ خنده‌هایی که هرگز به گوش نرسید، رؤیاهایی که پیش از زبان، ترک برداشتند. شب‌ها، به جای ستاره، بوی سوخته‌ی حضور می‌بارد؛ و صبح‌ها، به جای خورشید، سایه‌ی جنازه‌ای بی‌تابوت، روی دیوارها کشیده می‌شود. هیچ روضه‌ای خوانده نمی‌شود؛ چون سوگ دیگر یک نفر نیست، یک قوم است. و در این ضجه‌ی بی‌صدا، جهان خوابیده است؛ همان‌طور که تاریخ، پیش از دیدن، چشم
بست.
 
بالا پایین