جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سُهوتا} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ASAL. با نام {سُهوتا} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 278 بازدید, 23 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سُهوتا} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ASAL.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASAL.
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
نام دلنوشته: سُهوتا «دروغ و فریب»
ژانر انتخابی: اجتماعی
دلنویس: عسل
عضو دفتر نظارتی اول
دیباچه:
سهوتا، تکه‌ابری‌ست که هرگز نبارید تا گندمزارِ کسی نترسد.
او دروغ را نه گفت، بل به تن کرد؛ ردای نقره‌فامِ نجاتی که بوی خاکستر می‌داد.
هر شب، کلماتِ کال را با زبانِ کبودِ سکوت می‌مکید و به ماه، لبخند قرض می‌داد.
دروغ در دهانش، دعایی بود با لهجه‌ی گرگ؛ نجات‌بخشی که از دره‌ی فریب بالا آمده بود، بی‌آن‌که پا بر حقیقت بگذارد.
کاش می‌فهمیدیم بعضی سایه‌ها، آفتاب را بلدترند.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
1000009583.png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]

 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
چراغ‌ها گاهی از حقیقت می‌گریزند؛
او با شمعی خاموش، سایه‌اش را پیش از خود انداخت.
دروغ، تن پوشی شد بر حقیقتِ مرده،
تا در دل شب، فراموشی درختی برافراشته کند.
کلماتش نه برای فریب، بلکه برای نجات، چون زهر در خون جاری می‌شد،
و سنگینی‌اش، سبک‌تر از آنچه حقیقت بود، در فضا معلق ماند.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
نیرنگ، همیشه نقاب نیست؛
گاهی چادری‌ست که حقیقت را از بوران نجات می‌دهد.
او نگفت، چون واژه، خنجری‌ست در دلِ خاموشی.
ما نپرسیدیم؛ نه از باور، از هراسِ شکستنِ سقفی که از خیال ساخته بودیم.
دروغ، آرام چون مه، نشسته بود میانمان،
و ما، به‌جای فروپاشی، در آن ماندیم،
بی‌آنکه بدانیم رستن، همیشه به شکل صداقت نمی‌آید.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
کذب، گاهی مثل دریچه‌ای‌ست که رو به تندباد باز می‌شود، روشن، اما بی‌پرده، و هرچه درون است را با خود می‌برد.
او اما، به‌جای افشا، نقشی از آرامش کشید؛
نه از جنس فریب بلکه حفاظی موقت، شبیه ملحفه‌ای روی تابلویی نیمه‌کاره.
آنچه نگفت، در پسِ پرده‌ای نرم ماند،
و آنچه ما نفهمیدیم به‌زودی آشکار می‌شد،
اگر جرئت دیدنش را داشتیم.
اما ترجیح دادیم در ایوان خیال بمانیم،
جایی‌که طوفان، تنها صدایی‌ست پشت در که خیال آرام بودن ندارد.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
حقیقت، ساطوری‌ست که رحم نمی‌شناسد؛
فرود می‌آید، بی‌آنکه بپرسد استخوان زیرش از جنس اعتماد است یا گناه.
و ما، تنِ خراشیده‌ی سکوت را با بانداژِ ندانستن پیچیدیم.
دروغ، سقفی نبود که زیرش آسودگی باشد.
سایه‌ای بود، اما مانع تابشِ عریانیِ شعله‌ای می‌شد که حقیقت نام داشت.
ما در سایه‌اش قد کشیدیم،
با لبخندهایی که پشتشان، ستون فقراتمان از وحشت خم شده بود.
کسی نپرسید، کسی نگفت؛
از بیم آنکه فرو بریزد بنای وهمی که با هزار بی‌باوری بالا رفته بود.
دروغ، نه نردبان بود، نه چاه میانه‌ای بود برای زنده ماندن،
برای اینکه لبخند بزنیم، بی‌آنکه زبانمان در حقیقت گره بخورد.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
ما کذب را نیافریدیم،
او پیش از ما، در پستوهای ناگفته‌ی بشر قد کشیده بود.
در پرتوهایی که تصویر را کمی مه‌آلودتر نشان می‌دادند تا خودمان را تاب بیاوریم.
راستی، نوری‌ست بی‌پرده؛
و نه هر چشمی طاقت تماشای آن را دارد.
پس ما، با انگشتانی که از حقیقت سوخته بود، پرده‌ای دوختیم و بر پنجره‌ی رو به واقعیت آویختیم.
کسی نگفت این پرده زیباست؛
اما همه دانستند که بی‌آن، شب نمی‌خوابید.
دروغ، چراغی نبود،اما خاموشیِ محض هم نبود، جایی میانِ ندیدن و ندیده‌گرفتن، جایی برای دوام آوردن.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
او با تن‌پوشی از مه فرود آمد،
نهان در سایه‌ی واژه‌هایی که برای نجات ساخته شده بودند، نه برای حقیقت.
نه روشنایی بود، نه تاریکی کامل فقط روشناییِ بیمارگونه‌ای که در آن، خطاها شبیه چاره می‌نمودند.
نرمیِ صدایش شبیه صدای بارانی بود که فقط روی بام‌های ویران می‌بارد،
و حضورش، شبیه لحافی کهنه بود بر اندام خاطراتِ یخ‌زده.
راستی، آن‌قدر برهنه می‌آمد که خجل می‌شدیم از نگاه کردنش؛
اما او، با پارچه‌ای از پذیرش، ما را پوشاند.
بعضی سایه‌ها، فقط آمده‌اند که ما زیرشان دوام بیاوریم، نه برای فریب، برای نفس کشیدن بی‌درد.

 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4
دروغ، پلاسِ کهنه‌ای بود که بر تن استخوان‌های پوسیده‌مان انداختیم؛
نه از سر نیرنگ، از سر سرما.
حقیقت، داس بود؛
تیز و بی‌رحم، می‌دراند، بی آن‌که بپرسد چرا.
ما زیر سایه‌ی هذیان، قد کشیدیم؛
جایی که واژه‌ها به وقتِ گریه دروغ می‌گفتند تا جان کسی نرود.
کاشفِ رستگاری نبودیم،
اما بلد بودیم، چگونه زنده بمانیم، در سرزمینی که مرهم، از نام دروغ زاده می‌شد.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,190
13,083
مدال‌ها
4

ما نجات‌یافتگانِ کشتیِ وارونه‌ایم؛
غرق نشده‌ایم، چون وانمود کردیم شنا بلدیم.
دروغ، قایق نبود، موجی بود که نقش ساحل را بازی کرد.
ما به خشکی نرسیدیم؛
ما فقط باور کردیم که رسیده‌ایم،
تا جان‌مان نلرزد زیر ضربِ صداقت.
راست‌گویی، بارانی‌ست که سقف‌ِ کاه‌گلی‌مان را می‌سوزاند.
و دروغ، تکه‌پارچه‌ای‌ست روی ترکِ دیوار،
نه زیبا، نه پاک،
اما ماندگار.
 
بالا پایین