تکمیل شده [سکوت] اثر«الهه.جی.اچ کاربر رمان بوک»

[Ela]

عنوان: سکوت
نویسنده: الهه.جی.اچ
ژانر: تراژدی
خلاصه:
سکوت، چیز عجیبی‌ست، بسیار عجیب.
آه از آن روز که دامن‌گیرت شود، در وجودت رخنه می‌کند، در روحت، در قلبت و مهمانِ‌ همیشگی خانه‌ات می‌‌شود.

 

[Ela]

- سکوت چیز جالبیه نه؟
+ از چه نظر؟
- مثلاً اگه تو یه جمع سکوت کنی می‌تونی خیلی چیزها یاد بگیری، یا میگن عجب انسان بالغیه، یا... .
+ یا چی؟!
- یا سکوت خیلی حرف‌ها رو می‌زنه... !
+ هوم، با بخش اول حرف‌هات مخالفم اما بخش دومش صددرصدیه!

 

[Ela]

- چرا دقیقاً؟
+ سکوت اصلاً چیز جالبی نیست، می‌دونی چرا؟
- نه، چرا؟!
+ چون سکوت ذره‌ذره وجودت‌ رو می‌خوره و می‌دونی بعدش چی میشه؟
- چی میشه؟
+ کم‌کم این منی که هستی از بین میره و یه منِ جدید درست میشه، یه من از کلماتی که نگفتی، کلماتی که به سکوت تبدیل شده.
- چه دارک!

 

[Ela]

+ آره خیلی دارکه، انگار که یه آهنربا کلمات نگفته‌ت رو جمع می‌کنه و شکل انسان می‌کنه.
- تجربش کردی؟
+ بقیش‌ رو گوش بده تا بفهمی. اون منی که باکلمات ساخته میشه خیلی سرد و بی‌احساس میشه.
+ سکوت باعث نابودی زندگیت میشه.
- خب چرا سکوت می‌کنی؟ حرف بزن!

 

[Ela]

+ می‌دونی یه جاهایی دوست داری حرف بزنی، اما می‌ترسی از قضاوت شدن، از دست دادن، شکستن حرمت‌ها.
- پس سکوت می‌کنی.
+ دقیقاً، بعد یه مدت هم بخوای حرف بزنی نمی‌تونی!
- اوه، حالا دارم معنی سکوت رو می‌فهمم!
+ آره، ولی بعضی وقت‌ها خیلی چیزها رو نفهمی به نفعته.

 

[Ela]

+ اما می‌مونه بخش دوم حرف‌هات.
+ سکوت خیلی حرف‌ها رو می‌زنه، اما می‌دونی خیلی حرف‌ها رو هم نمی‌زنه و تو خودش جا میده.
- حالا دارم می‌فهمم سکوت یه کلمس اما خیلی داستان پشت این یه کلمه‌ست.
+ آفرین، خوشم میاد زود می‌گیری چی میگم.

 

[Ela]

- یه سوال؟
+ بله؟
- چرا گفتی خیلی چیزها رو نفهمی به نفعته؟!
+ گفتم چون فهمیدن خیلی چیزها خیلی وقت‌ها دقیقاً تو رو به سکوت وا می‌داره.
- آها، پس این‌جا هم به سکوت مربوطه!
+ دقیقاً، به سکوت این‌جوری نگاه نکن. همین یه کلمه می‌تونه کل زندگیت رو زیر و رو کنه.

 

[Ela]

- جالب بود برام یه درس جدید گرفتم.
- اما یه سوال؟
+ بپرس.
- سکوت یه بیماریه مثل افسردگی نه؟
+ نه، سکوت یه بیماری نیست، اما باید حواست باشه دچارش نشی، دچارش که بشی کم‌کم میشه واست یه عادت و بعدشه که همه چی بهم می‌ریزه.

 

[Ela]

- اما، آخه... .
+ اما، آخه چی؟
- بعضی جاها نباید سکوت کنی و حتی اگه مقصر هم نباشی همه گناه‌ها می‌افته گردن تو که!
+ ببین اولش همش دنبال اینی بتونی توضیح بدی، هی دنبال اینی قضاوتت نکنن اما همیشه این‌جوری نمی‌مونه.
- اوه چه بد!
- دردم داره؟

 

[Ela]

+ نمی‌دونم میشه اسمش‌ رو گذاشت درد یا نه، ولی انگار قلبت و آتیش می‌زنن و درصدم ثانیه پر میشی از خشم و نفرت.
+ چقدر ترسناکه!
+ آره خیلی.
- به نظرت میشه یه کتاب نوشت ازشون؟
+ آره بابا، چرا که نه.