مجموعه اشعار سیف فرغانی

[mobina01]

ای که لعل لب تو آبخور جان منست

تو اگر آن منی هر دوجهان آن منست

 

[mobina01]

اگر به جان و جهانم دهد رضای تو دست
به ترکِ هر دو به دست آورم رضای تو را

 

[mobina01]

هٖان ای نسیم #صبح
که بویت معطرست
هـمـراه بـا تـو خاک سـر کـوی دلـبـرست

 

[mobina01]

روز نوروزست و بوی گل همی آرد نسیم

عندلیب آمد که با گل صحبتی دارد قدیم

 

[mobina01]

عشقت که به دل گرفته ام چون جانش
در دست و به صبر ، می کنم درمانش

وز غایت عزت ، که خیالت دارد
در خانه ی چشم ، کرده ام پنهانش

 

[mobina01]

چو غافلان منشین، راه رو که برخیزد

دو از سر راهت به یک اشارت عشق

 

[mobina01]

‌
خورشید رخ تو چو بدیدم بسعادت

چون مهر شدم طالع و چون صبح دمیدم

بر پشت فلک رفتم ناگاه و چو خورشید

هر ذره که بر روی زمین بود بدیدم

 

[mobina01]

بگیر دست من افتاده را که در ره عشق
به پای صدق به سر می‌برم وفای تو را

سزد اگر ندهد مهر دیگری در دل
که ک.س به غیر تو شایسته نیست جای تو را

 

[mobina01]

دل تنگم و زِ عشق توأم ،بار بر دِلَست
وز دست تو بسی چو مرا، پای در گِلست

شیرین تری ز لیلی و ،در کوی تو بسی
فرهادِ جان سپرده و ،مجنونِ بی دلست...

 

[mobina01]

دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
جان طاقت هجرتو ازین بیش ندارد

از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم
دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد