جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار شعر های سپید شمس لنگرودی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام شعر های سپید شمس لنگرودی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,791 بازدید, 166 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع شعر های سپید شمس لنگرودی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بیا و مرا ببر
دیگر نه آفتاب گُرگرفته
زبانم را روشن می‌کند
نه بال‌بال شب پره‌ای جانم را می‌شکافد
و نه شبنمی در قلبم آب می‌شود !

بیا دستم را بگیر
و خرده‌ریز این کلمات تباه شده را
از پیشم جمع کن ...!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می‌ریزد
آفتاب ،
به شکل پروانه‌ای از مس
گرد صدایم ،
بال می‌زند
و می‌دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است ..
اما من ،
دلتنگ توام
شعر می‌نویسم
و واژه‌هایم را کنار می‌زنم !
که تو را ببینم ...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
برای ستایش تو
همین کلمات روزمره کافیست
همین که کجا میروی؟
دلتنگتم..

برای ستایش تو
همین گل و سنگریزه کافیست
تا از تو بتی بسازم...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
می‌سوزم و عطر یادهای تو را می‌دهم.
عطر بال پرنده‌ای تازه‌سال،
که به اشتیاق قوس‌ و قزح پر گرفت،
و به خانه‌ی خود برنگشت!

یادهای تو،
بارانی سرکش است،
که به اشتیاق دهانم مسـ*ـت می‌کند،
و سر به شیشۀ آسمان می‌کوبد.

صبحی ژاله‌بار است،
که می‌بارد بر من.
بیدارم می‌کند.
و آفتاب
چشم گشوده به من،
صبح به خیر می‌گوید ...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دست‌های تو انگار
پرچم‌های صلح‌اند
بر خرابه‌ی روزهای من
که جز نشانه‌ای از گنج‌ها در او باقی نیست
زورق‌ها و نگهبانانی
که باروت کشف‌شده را به جزیره‌ی دور می‌برند.
دست‌های تو انگار
سیم‌های تارند
که ترانه‌های حرام را پنهانی
در آتش رودخانه‌های‌شان حفظ می‌کنند،
رودهایی روشن
که صورت سربازهای شکست‌خورده را
در آتش زخم‌ها می‌شویند.
دست‌های تو
صبحی روشن‌اند
صبح جمعه‌ی پاییز
که زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم
ای سرمای صبح
که شمدهای سفید را بر اندامم رواج می‌دهی
به پاس همین دست‌هاست
که تو را
دوست دارم.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
آفتاب برآمده
دریا روشن است...
زورقی بی‌هنگام
در بخار فلق نزدیک می‌شود...
و می‌شنوم
نامَم را
با حروفی از شن
بر دریای سحر می‌خوانند!
کاش در کنـارم بود‌ی...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
در کنار تو صبحی است

که رنج شبان را

از یاد می برد...

بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم

تا پریشانی دوشینم

از یاد برده شود ....
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
از تمامی رودهایی که به چشم دیده ام

رودخانه تویی

از سراسر جاده هایی که عبور کرده ام

جاده تویی

چرا که هیچ رودخانه ای از دور غرقم نکرد

چرا که هیچ جاده ندیده ام

نرفته در آفاقش گم شوم

از تمامی بال هایی که به دوش برده ام

پر و بالم تویی

پیشاپیشم می روی

و من

پی بال ها می دوم...
 
بالا پایین