جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار شهریارِ جان ‌

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام شهریارِ جان ‌ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,083 بازدید, 160 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع شهریارِ جان ‌
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

AsAl°

سطح
1
 
کپیست انجمن
کپیست انجمن
Feb
2,815
11,084
مدال‌ها
4
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی بغیر محبت روا نبود
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
یادم نمیکنی و از یادم نمیروی
یادت بخیر، یار فراموش کار من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن

افتاده تر از من نه و مدهوش تر از من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
تو ثـــریای منی آمدنت شیـــرین است
من نگویم که چـرا آمده‌ای و دیر است

شهریارم که بسی خون جگرها خوردم
چه‌بگویم که قلم ناطق بی‌تزویر است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ﭘﯿﺮم و ﮔﺎﻫﯽ دﻟﻢ ﯾﺎد ﺟﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﻠﺒﻞ ﺷﻮﻗﻢ ﻫﻮاے ﻧﻐﻤﻪ ﺧﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻫﻤﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﯿﺮود ﺳﺎز ﻏﺰل ﮔﯿﺮد ﺑﻪ دﺳﺖ
ﻃﺎﻗﺘﻢ اﻇﻬﺎر ﻋﺠﺰو ﻧﺎ ﺗﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺑﻠﺒﻠﯽ در ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﺪ ﻫﻨﻮزم ﮐﺎﯾﻦ ﭼﻤﻦ
ﺑﺎ ﺧﺰان ﻫﻢ آﺷﺘﯽ و ﮔﻞ ﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻣﺎ ﺑﻪ داغ ﻋﺸﻘﺒﺎزﯾﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ و ﻫﻨﻮز
ﭼﺸﻢ ﭘﺮوﯾﻦ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﭼﺸﻤﮏ ﭘﺮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻧﺎے ﻣﺎ ﺧﺎﻣﻮش وﻟﯽ اﯾﻦ زﻫﺮہ ﺷﯿﻄﺎن ﻫﻨﻮز
ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﺷﻮر و ﻧﻮا دارد ﺷﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﮔﺮ زﻣﯿﻦ دود ﻫﻮا ﮔﺮدد ﻫﻤﺎﻧﺎ ، آﺳﻤﺎن
ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺨﻮت ﮐﻪ دارد آﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺷﺪ رﻓﺘﻪ دﻣﺴﺎزم زدﺳﺖ اﻣﺎ ﻫﻨﻮز
در دروﻧﻢ زﻧﺪہ اﺳﺖ و زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺴﯿﺎن ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﮐﺰ ﭘﯽ آزار ﻣﻦ
ﺧﺎﻃﺮم چ ﺧﺎﻃﺮات ﺧﻮد ﺗﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ در ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎراﻧﻢ وﻟﯽ
ﭼﻮن ﺑﻬﺎران ﻣﯽ رﺳﺪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﺰاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻃﻔﻞ ﺑﻮدم دزدﮐﯽ ﭘﯿﺮ و ﻋﻠﯿﻠﻢ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ
آﻧﭽﻪ ﮔﺮدون ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻣﯽ رﺳﺪ ﻗﺮﻧﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن و ﺳﭙﻬﺮ ﺑﺎﯾﮕﺎن
دﻓﺘﺮ دوران ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ"

ﺷﻬﺮﯾﺎرا " ﮔﻮ دل از ﻣﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎن ﻧﺸﮑﻨﯿﺪ
ورﻧﻪ ﻗﺎﺿﯽ در ﻗﻀﺎ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
یادم نمیکنی و از یادم نمیروی
یادت بخیر، یار فراموش کار من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن

افتاده تر از من نه و مدهوش تر از من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان
با نسیم دم اسحار هم‌آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سی*ن*ه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای
ک.س پیش پای طفل نیفتد که وای وای

دیر آشناتر از تو ندیدم ولی چه سود
بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای

در دامنت گریستن سازم آرزوست
تا سر کنم نوای دل بی‌نوای وای

سوز دلم حکایت ساز تو می‌کند
لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای

آخر سزای خدمت دیرین من حبیب
این شد که بشنوم سخن ناسزای وای

جز نیک و بد به جای نماند چه می‌کنی
نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای

ای کاش وای وای منش مهربان کند
گر مهربان نشد چه کنم ای خدای وای

من شهریار کشور عشقم گدای تو
ای پادشاه حسن مرنجان گدای وای
 
بالا پایین