اشعار درحال تایپ {شکوائیه} اثر ▪︎فاطمه سلمانی کاربر انجمن رمان بوک▪︎

[;FOROUGH]

شکوائیه چونان از تیغ دل کرده مویه
شکوائیه چو شمشیر برنده گسسته‌است مهر و وفاه
نباشد که از آن بودن مویه‌ای بیش نیست بر پیکر یار
​

 

[;FOROUGH]

‌(خانه‌ی شکوائیه)
ماند‌ه‌است شکوائیه از رنج بر این دل
دل که نیست و بدین راه شده سنگ
شکوائیه‌ گر نباشد در این در خانه‌ی دل​

 

[;FOROUGH]

‌گر باشد و نباشد خواهد بود در این دل
مگر تاریک شده آن قفس از رنج شکوائیه؟
مگر عشق همان نیست که شود بی‌قرار؟​

 

[;FOROUGH]

‌پس آن شکوائیه چه بود و چه شد
چه کرد و شد حاکم این تراژدی تلخ
مگرد که بودم و چه بودم که شدم گرفتار آن​

 

[;FOROUGH]

‌شکوائیه‌
روزگازیست سر به فلک همچو نبات
این همان قهوه‌ی تلخیست که ندارد شکوائیه‌ای
آن دم و عطر شکوائیه‌ست که به دل می‌شیند
​

 

[;FOROUGH]

گر نبود آن شکوائیه گو از آن تو
نبود آن مزه تلخ و شیرین همچو شکر
گر چه باید آن شکوائیه گو از آن من
می‌زنم بر طالعه‌این همچو نواز​

 

[;FOROUGH]

ساز دلنواز دست گرفتن جرم نیست
عاشق جان بودن جرم نیست
آن‌که ننوازی عشق را
آن‌که نگویی عشق را جرم‌ست
​

 

[;FOROUGH]

حکم پنهان، قتل احساسات توست
گر نگویی عشق را
گر نوازی نجوای عشق را
گر خموش کنی و بی صدا شوی بر زمانه​

 

[;FOROUGH]

حکم تو آواز خواندن و شکوائیه کردن است
گر حکم تو باشد گوا، چه خواهد شد بر این دل سرا؟
گر بدانی بگو تا شود پاک شکوائیه‌ها
نمی‌گویی؟
نمی‌دانی؟
​