فایل شده {ضمیر} اثر •ام کا اچ p.r کاربر انجمن رمان بوک•

[ام کا اچ p.r]

نام اثر: ضمیر

دلنویس: ام کا اچ p.r

ژانر: تراژدی

ناظر: @Kamtar az hich

ویراستار: @سپید

کپیست: @نازی.م

مقدمه: دل است دیگر؛ گاهی می‌بینی حتی دلتنگ خودش هم می‌شود؛ دلتنگ بازیگوشی‌های کودکانه‌اش، خنده‌های بی‌بهانه‌اش، برای وقت‌هایی که این‌قدر خسته و رنجور و زخم خورده نبود! برای وقت‌هایی که خودش را فقط به‌خاطر خودش دوست داشت، سرمه‌ی اشک بر چشمانش نمی‌کشید و قلبش را با مدادرنگی سیاهی رنگ نمی‌کرد! برای وقت‌هایی که نمی‌دانست عشق چیست و برای خودش زندگی می‌کرد؛ نه برای حرف‌های دیگران و نه برای دل‌های دیگران و نه برای قضاوت‌های بی‌جایشان.

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی با خودش هم بر مسئله‌ای کوچک قهر می‌کند و مانند دختر بچه‌ای نق‌نقو خودش را پشت مادرش پنهان می‌کند که مبادا حرف‌های حق عقل او را ناراحت کند و نگذارد که به بازیگوشی‌های کودکانه‌اش ادامه بدهد.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی دوست دارد خودش را جایی میان عطر شیرینی‌های خوشبویی که مادر پخته‌است جایی میان شلوغی‌های آشپزخانه؛ پنهان کند و با بی‌قیدی ناخنکی به آن شیرینی‌های خوش رنگ و لعاب بزند و همین که مادر از راه رسید پا به فرار بگذارد و زود از چنگال عدالت فرار کند.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی خودش را به نفهمی می‌زند تا نرگس‌های زیبایش از اشک، تر نشوند.
دل است دیگر؛ گاهی صدای شکستنش تا آسمان خدا هم می‌رسد ولی لبخندی بند تکه‌های شکسته‌ دلش می‌کند و با نخی از جنس غم شروع به دوختن آن تکه‌ها می‌کند؛ مبادا کسی خبردار شود که چینی نازک تنهایی‌اش ترک برداشته‌است.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی دلش برای عطر‌ قهوه‌ای فر موهای او تنگ می‌شود؛ اما تنها کاری که می‌تواند بکند این است که به همان کافه‌ی همیشگی برود و قهوه‌ای برای دل‌تنگی‌هایش سفارش بدهد! دل است دیگر؛ گاهی می‌بینی بی‌دلیل برای رفتن کسانی که هرگز نبوده‌اند ابر می‌شود و بر سنگ مزار غم‌هایش می‌بارد.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی خندیدن کسی به رویش را اشتباهاً به « چقدر دوستت دارم» تعبیر می‌کند. دل است دیگر گاهی یک تعارف کوچک از روی وظیفه را محبت تعبیر می‌کند. بی‌تفاوتی‌ها را به حیا و دوستت ندارم‌ها را به عاشقت‌ هستم تعبیر می‌کند! چه بگویم؟ دل است دیگر.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر؛ گاهی دلش می‌خواهد یواشکی فقط به چشمان آهوی تو نگاه کند و فال حافظی را که از عشق و وصال می‌گفت، به نام تو تعبیر می‌کند! دل است دیگر؛ گاهی واقعاً حرف آدمیزاد سرش نمی‌شود و بی‌خیال همه‌ی اخم‌ها و سگرمه‌های درهمت فقط به قاب چشمان تو می‌اندیشد و از زیبایی آن‌ها کلاه عقل با تعجب از سرش می‌افتد.

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر گاهی حرف‌های بیهوده‌‌ی مردم برایش پشیزی ارزش ندارد و گاهی همان حرف‌ها گنجینه‌‌ی خواب را از چشمان قهوه‌ای‌اش می‌رباید و او را به قفسی از جنس فکر و خیال می‌برد؛ فکر و خیال‌هایی که از زهر هم برایش تلخ‌تر و کشنده‌تر هستند؛ اصلاً چه می‌شد اگر گاهی انسان می‌توانست کر شود و صدای شکستن قلبش را نشنود؟!

 

[ام کا اچ p.r]

دل است دیگر گاهی می‌بینی به‌خاطر حرفی کوچک تا چند روز غم‌باد می‌گیرد و از رخت‌خواب غم فاصله نمی‌گیرد و بالش اشک را در آغوش می‌گیرد و زیر پتو فقط زار می‌زند. حتی به حرف‌های عقل هم توجه‌ای نمی‌کند که می‌گوید؛ هیچ‌ چیز ارزش این را ندارد که مروارید‌های زیبایت را به‌خاطر آن هدر دهی.