جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [عشق دوست داشتنی من] اثر «مو فرفری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط مو فرفری با نام [عشق دوست داشتنی من] اثر «مو فرفری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 960 بازدید, 32 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [عشق دوست داشتنی من] اثر «مو فرفری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع مو فرفری
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -pariya-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
نام اثر : عشق دوست داشتنی من
نویسنده : سارا ثابت مقدم
ژانر : عاشقانه ، اجتماعی
عضو گپ نظارت(۳) S. O. W
خلاصه : عشق تو نگاه اول مثل بارش اولین
بار باران روی کویری که تاحالا آب
نخورده، شاید این دیدار زندگی رقم
بزنه و خراب و آباد کنه... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

حنا نویس

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
3,909
6,500
مدال‌ها
3
1678352167726.png
"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
سارا = ♡ الکس = ♤ مامان = ○ بابا = □ کاترین = ☆ ادوارد = ◇ کلارا = ♧
《پارت 1》
با صدای الکس که می گفت : ساری پاشو ... آلارم گوشیت سه ساعته که داره میزنه،از خواب بیدار شدم.هنوز چشمام رو باز نکرده بودم که یه چیز نرمی صاف خورد وسط فرق سرم. تازه فهمیدم ، بالشته . با عصبانیت پاشدم و دنبالش می کردم ، دقیقا مثل این بچه ها تو خونه میدویدیم.♡_ الکس خیلی گاوی صبر کن. اگه دستم بهت برسه😬 و بالاخره گیرش آوردم و تا حدی که دلم خنک میشد ، زدمش . با آخ ، وای و فلان گفت : چرا میزنی؟ ♡_ اول اینکه بهم گفتی ساری و دوم زدی با بالشت تو سرم
♤_ اول اینکه خوب کردم زدم ، ببین خواب از سرت پرید و دوم اینکه چرا من نمیتونم ساری صدات کنم ولی دوستات میتونن؟ ♡_ صبر کن ببینم تو از کجا میدونی دوستام اینجوری صدام میکنن؟ با خنده گفت : وقتی هفتاد که چه عرض کنم هفتاد و هفت پادشاه رو خواب بودی ، گوشیت هزار دفعه زنگ خورد ، منم داشتم درس میخوندم و اعصابم خورد شده بود ، اومدم بیدارت کنم ولی دیدم مثل این جوجه هایی که تازه از تخم در اومدن چجوری خودتو جمع کرده بودی و خوابیده بودی دلم نیومد. همونجا یکی زدم تو بازوش. ♤_ عه چته؟ و بعد ادامه داد : گوشیتو برداشتم که با فحش های دوستت مواجه شدم. وقتی که کلمات مودبانش تموم شد گفتم که داداشتم ، اونم فکر کنم از خجالت آب شد رفت تو زمین😂
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《پارت 2》
♡_خیلی بیشعوری ، دوستم گناه داشت . راستی کجاش اسم منو گفت؟
♤_ خب مهندس همون اول گفت کدوم گورستونی ساری. تک خنده ای کردم و برگشتم که با اخم مامان روبرو شدم
○_ سر صبحی این کارا چه معنی داره؟ کی تو خونه میدوه؟ و بعد مامان خندید. منم خندیدم و بلند شدم و به سمت سرویس رفتم ، بعد از انجام عملیات ، بیرون اومدم و رفتم تو اتاقم . تختم رو مرتب کردم و رفتم جلوی آیینه . اول یکم به صورتم رسیدم ، موهامو شونه کردم و باز گذاشتم ، لباس فورمم که یک پیراهن سفید و کراوات ، کت و دامن کوتاه بود رو پوشیدم . کیفم رو آماده کردم ، گوشیمو برداشتم و دوباره رفتم جلو آیینه تا ببینم چیزی کم نیست که با خودم گفتم : جون .. خوشتیپ کی بودم من😌
و از اتاق خارج شدم. رفتم سر میز صبحانه ولی چون دیرم شده بود فقط یه لیوان شیر خوردم و از خونه بیرون رفتم . هنوز در بسته نشده بود که داداشم اومد بیرون و گفت : صبر کن باهم بریم
با تعجب پرسیدم :امروز آفتاب از کدوم طرف در اومده؟ داداش بزرگم مهربون شده
♤_ هیچی فقط چون خودمم چند جا کار داشتم گفتم باهم بریم ♡_ میدونستم مهربون نیستی
خنده ای کرد گفت بریم تا دیر نشده
سوار ماشین شدیم . همینجوری داشتم تو گوشیم میچرخیدم که تازه یادم اومد باید به کاترین
( دوستم ) زنگ میزدم
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《 پارت 3 》
♡_ الو ☆_ مرگ الو کجایی ؟ منو بگو منتظر زنگ تو ام
♡_خخخ که آب شدی از خجالت رفتی تو زمین نه؟
همون لحظه الکس بدجنس خندید
☆_ درد گوشیت دسته داداشت چیکار میکرد؟
♡_ خواب بودم ، اونم جواب داده ☆_ خب حالا کجایی؟ ♡_ با داداشمم ، نزدیک مدرسه
☆_ با داداشت؟ ♡_ نترس با هام که نمیاد تو مدرسه😏 ☆_ باشه منتظرتم
♡_ اوکی ، بای قطع کردم
به پنجره ماشین سرم رو تکیه دادم و به بیرون خیره شدم
چیییی ؟ اون.... نه اشتباه دیدم
با صدای الکس از فکر در اومدم بهش نگاه کردم که دیدم پوکر بهم خیره شده
♤_ چیزی شده خوبی؟
♡_ هان...؟ آره چیزه خوبم
از ماشین پیاده شدم و به داخل مدرسه رفتم
♡_ هوی😠کی زد؟
☆_ هوی چیه شلغم
♡_ شلغم خودتی و عمت بیشعور ، چرا میزنی پس کله آدم اصلا سلام بهت یاد ندادن؟
☆_ چه سریعم جنی میشه پشمک
♡_ کاترین میزنم تو دهنت ها
کاترین با خنده گفت : باشه حاجی حالا بیا فعلا بشینیم رو صندلی برام تعریف کن
♡_ چی رو؟
☆_ اینکه تو راه راجب من که حرف نزدین اگه زدین بگو بینم چی گفتین؟
♡_ چرا برعکس داداشیم میگفت چه دختر گلی.. ببخشید گفت چه دختر خلیه بریم خاستگاریش؟
☆_ اولا خل ننه و باباشه دوما من قصد ازدواج ندارم می خوام ادامه تحصیل بدم.
♡_ آخه پشمک من که می دونم تو دلت الان عروسیه😆
☆_ نخیرم حرف نزن اصلا هم اینجوری نی
♡_ ینی واقعا باور کردی چرت و پرتامو؟
با زدن کتک و گفتن الاغی بهم بحث رو پایان داد.
زنگ خورد و هر کسی به داخل کلاس خودش رفت
از طرف نویسنده= ببخشید یادم رفت خانواده و دوستش رو معرفی کنم. خب حالا بریم سراغ معرفی کردنشون.
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《 پارت 4 》
مشخصات سارا = اسم و فامیلش سارا اسمیت دختر کوچیک خانواده با یک برادر به اسم الکس که ازش بزرگتره. سنش هم 17 سال هست. یه سگ از نژاد پامر خرسی داره. چشمای درشت و عسلی _ موهای خیلی بلند و فرفری ( ریز ) به رنگ چشماش _ بینی کوچولو _ لب های متوسط _ قدش هم نه خیلی بلند مثل بابا لنگ دراز و نه خیلی کوتاه مثل خاله ریزه _ رنگ پوست سفید. مهربون ، کله شق ، لجباز
مشخصات الکس ( برادر سارا ) = اسم و فامیلش الکس اسمیت پسر بزرگ خانواده با یک خواهر کوچیک تر از خودش به اسم سارا. سنش تقریبا 20 سال هست. قد تقریبا بلند _ چشمای متوسط و عسلی _ موهای حالت دار و کوتاه _ بینی کوچولو _ لب متوسط _ رنگ پوست گندمی _ شوخ طبع ، درونگرا ، مهربون
مشخصات مامانه سارا = اسم و فامیلش شارلت پندلتون هست دو فرزند داره . سنشون هم 37 سال هست . قد متوسط _ چشمایی شبیه آهو به رنگ قهوه ای روشن _ موهای بلند و حالت دار _ بینی و لب متوسط _ پوست گندمی
مهربون ، دوست داشتنی ، خلاق
مشخصات بابای سارا = اسم و فامیلش رابرت اسمیت هست دو فرزند داره . سنشون هم 41 سال هست. قد بلند _ چشمای متوسط به رنگ قهوه ای سوخته _ موهای تقریبا فر و قهوه ای _ بینی و لب متوسط _ پوست سفید
حساس ، دقیق ، منظم
مشخصات کاترین دوستش = اسم و فامیلش کاترین جیمز هست رفیق فاب سارا . سنش 17 سال هست . هم قد سارا _ چشمای درشت و آبی که جذاب ترش میکنه_ موهای بور تا شونه هاش _ بینی خوش فرم _ لب های درشت _ پوست بین سفید و گندمی
آروم ، خجالتی ( زیاد البته بعضی اوقات ) ، کیوت
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《پارت 5 》
[ سارا ]
نزدیک چهار سال میشه که من با کاترین دوستم شاید باورتون نشه ولی اون اوایل با هم دشمن خونی بودیم انگار که مثلا بابای من یا من بابای اونو کشتم و حالا میخوایم انتقام بگیریم از هم😂ولی الان مثل خواهر نداشتمه اونم فقط مثل من یه داداش 20 ساله داره که با داداشه من دوستن ماهم به خاطر اونا جنگ و دعوا هامون رو کنار گذاشتیم شدیم خواهری( البته کم کم )
همش بهم تیکه مینداختیم یا مثلا دعوا میکردیم در حد مرگ موهای همو میکشیدیم یا همو میزدیم هر کسی هم می خواست جدامون کنه اونم میگرفتیم میزدیم😂فقط داداش خودم میتونست جدامون کنه چون کاترین به شدت خیلی زیاد ازش خجالت میکشه و من هنوز دلیلشو کشف نکردم متاسفانه

زنگ خورد و هر کسی به داخل کلاس خودش رفت کاترین هم دستم رو گرفت و کشید سمت کلاس با هم رفتیم و نشستیم سر جای خودمون
( میز ما ردیف وسط میز سوم هستش )
منتظر معلم فیزیک خانم پادس بودیم که باز دیدیم ادوارد و اکیپش دارن ملنی طفلک رو اذیت میکننش( همه تو مدرسه از ادوارد مثل س*گ میترسن ، کسی جرعت نمیکنه از کنارشون رد بشه البته به جز من😏 ) پس از جام بلند شدم رفتم تا قشقرق به پا کنم
♡_ هویییی چیکارش داری خرس قطبی؟
وقتی بهم نگاه کرد یه لحظه فکر کردم الان می خواد بکشتم دروغ چرا داشتم از ترس بیهوش میشدم
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《 پارت 6 》
یه پوزخنده وحشی زد بهم گفت : به تو چه ربطی داره جوجه بیا برو خاله بازیتو بکن و بعد آروم جوری که مثلا نفهمم ولی فهمیدم گفت کوچولوووو
همه اکیپش زدن زیر خنده به جز ویلیام که اخماش تو هم بود و به ادوارد نگاه میکرد
منم این کارشو بی جواب نذاشتم پس صدامو انداختم پس کلم بهش گفتم : اولا به من خیلیم ربط داره چون ملنی هم مثل دوستمه دوما جوجه باباته سوما وقتی تو این بچه بازیاتو کنار گذاشتی و آدم شدی منم خاله بازیامو میزارم کنار بزرگگگگ البته مثلا وگرنه هیچی تو اون مغز گچیت نداری کلا فقط قد دراز کردی و بعد آروم جوری که بشنوه بهش گفتم دراز بی مصرف همون موقع کلاس از خنده منفجر شد
می خواست بیاد سمتم که خانم پادس وارد کلاس شد با داد گفت اینجا چه خبرههههههه😠همه بشینین سر جاهاتون زوددددد
همه با ترس نشستن سر جاهاشون فقط من مونده بودم و ادوارد که خانم پادس دوتاییمون رو برد اتاق مدیر همینجوری که داشتیم از کلاس میرفتیم بیرون چشمم به کاترین افتاد که چشماش قرمز بود داشت از خانم پادس خواهش میکرد که من تقصیر کار نبودم اما کو گوش شنوا
تققق تتتق
آقای مدیر _ بفرمایید تو
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《 پارت 7 》
خانم پادس در رو باز کرد و ما هم رفتیم تو و نشستیم رو صندلی کنار میز مدیر
آقای مدیر از اون اخمای ترسناکش کرد و رو به خانم پادس گفت چه اتفاقی افتاده؟
خانم پادس _ این دوتا با دعوا هاشون کل مدرسه رو بهم ریختن همه کلاسا اومده بودن و شکایت میکردن
آقای مدیر یه نگاهی به من و یه نگاهی به ادوارد کرد و بیشتر اخم کرد از روی صندلیش بلند شد اومد روبروی ادوارد ایستاد و محکم گفت : رابرتز این دفعه چندمه که میای اینجا؟ منتظر جوابتم آقای ادوارد رابرتز
و همچنان صدایی از ادوارد در نمیومد که آقای مدیر گفت اگه فردا با پدرت نیای اخراجی کلمه ی آخرش رو محکم گفت و بعد اومد جلوی من ایستاد یکم مکث کرد ، برگشت سر جایه خودش نشست و گفت شما چرا خانم اسمیت از شما بعیده همچین کارهایی !! توضیحی داری برای این بی نظمی؟
♡_ بل..بله
مدیر_ میشنوم
♡_ ایشون داشتن ملنی گری همکلاسیه منو اذیت میکرد چند دفعه هم بود که اذیتش میکرد چون میدونست رو موهاش حساسه اومد رو سرش تخم مرغ شکست منم اعصابم خورد شد و اومدم و.... خلاصش رو گفتم که گفت : که این طور ادوارد امیدوارم یادت نره فردا با پدرت بیای میتونید برید
 
موضوع نویسنده

مو فرفری

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
189
291
مدال‌ها
2
《 پارت 8 》
یه لبخند پیروزمندانه زدم و بلند شدم ادوارد هم که از چشاش معلوم بود خون جلوش رو گرفته بلند شد ، دوتاییمون پشت سر خانم پادس میرفتیم که یهو دیدم ادوارد سرش رو آورد جای گوشم لب زد : تلافیشو سرت در میارم جوری که به گو*ه خو*رد*ن خودت راضی شی و بعد سرش رو ازم دور کرد اولش یکم ترسیدم ولی با خودم گفتم نمیتونه چون دفعه بعد کامل اخراجه تو همین فکرا بودم که دیدم کانر ( یکی از بچه های کلاس ) جلوی در بود و تا چشمش به ما افتاد پرید تو کلاس و در رو بست
همه بچه ها به احترام معلم بلند شدند خانم پادس یه نگاهی بهمون انداخت گفت میتونید برید بشینید ولی دفعه آخرتون باشه
ادوارد که معلوم بود منتظر همین جمله بود زود تر از من همین جوری که داشت میرفت یه تنه آروم بهم زد و رد شد اخم کردم و رفتم نشستم کنار کاترین همون لحظه دستم رو گرفت و در گوشم با خنده گفت کله شق
لبخندی زدم که یهو دیدم یه موشک کاغذی افتاد رو میز برش داشتم و بازش کردم که دیدم روش نوشته مرسی که ازم دفاع کردی عزیزم برگشتم پشت سرم نگاه کردم که دیدم ملنی داره بهم نگاه میکنه و لبخند میزنه من هم آروم جوری که فقط بتونه لبخونی کنه گفتم خواهش
دینگگگ دینگگگگگگگ
خانم پادس _ خب بچه ها امیدوارم کلاس مفیدی بوده باشه براتون و یه چیزی یاد گرفته باشین تا فردا خداحافظ
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین