- Feb
- 189
- 291
- مدالها
- 2
《 پارت 19 》
قرار شد که کاترین هیچی از مرگ مادرش نفهمه و همه نقش بازی کنن چون کاترین جونش به جون مادرش وصل بود و اگه میفهمید حتما سکته میکرد
سارا برای اینکه مشکوک نشه رفت داخل اتاق
♡_ خوبی؟
☆_ از مامانم خبری نشد؟
♡_ اممم چیزه نه خبری نشد
☆_ 4 ساعته خبری نشده؟🙄
♡_ امم خب نه حالا ولش کن بیا برات آبمیوه بریزم هیچی از صبح نخوردی گلوت خشکه
کاترین زیر چشمی نگاهی کرد
از اون طرف مارتین و الکس که گوش وایستاده بودن وقتی دیدن سارا داره خراب میکنه رفتن داخل
مارتین _ حالت خوبه خواهری؟چیزی می خوای برات بخرم
☆_ چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده
_ نه خواهر من چه اتفاقی گفتم چون بیهوش شده بودی فشارت اینا نیفتاده باشه همین
معلوم بود که کاترین باور نکرده
♤_ کاترین بهتره بری خونه یکم استراحت کنی
☆_ نه😠
همه تعجب کرده بودن که کاترین در برابر الکس اینطوری گفت
مارتین_ اممم خب کاترین تو از کی اینجایی سارا هم به نظر خسته هست بهتره با سارا بری خونه تا یکم استراحت کنین وگرنه دوباره حالت بد میشه
☆_ گفتم که نه اگر سارا خسته اس میتونه بره منم مهم نیستم مامانم واجب تره
قرار شد که کاترین هیچی از مرگ مادرش نفهمه و همه نقش بازی کنن چون کاترین جونش به جون مادرش وصل بود و اگه میفهمید حتما سکته میکرد
سارا برای اینکه مشکوک نشه رفت داخل اتاق
♡_ خوبی؟
☆_ از مامانم خبری نشد؟
♡_ اممم چیزه نه خبری نشد
☆_ 4 ساعته خبری نشده؟🙄
♡_ امم خب نه حالا ولش کن بیا برات آبمیوه بریزم هیچی از صبح نخوردی گلوت خشکه
کاترین زیر چشمی نگاهی کرد
از اون طرف مارتین و الکس که گوش وایستاده بودن وقتی دیدن سارا داره خراب میکنه رفتن داخل
مارتین _ حالت خوبه خواهری؟چیزی می خوای برات بخرم
☆_ چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده
_ نه خواهر من چه اتفاقی گفتم چون بیهوش شده بودی فشارت اینا نیفتاده باشه همین
معلوم بود که کاترین باور نکرده
♤_ کاترین بهتره بری خونه یکم استراحت کنی
☆_ نه😠
همه تعجب کرده بودن که کاترین در برابر الکس اینطوری گفت
مارتین_ اممم خب کاترین تو از کی اینجایی سارا هم به نظر خسته هست بهتره با سارا بری خونه تا یکم استراحت کنین وگرنه دوباره حالت بد میشه
☆_ گفتم که نه اگر سارا خسته اس میتونه بره منم مهم نیستم مامانم واجب تره