- Sep
- 2,671
- 7,019
- مدالها
- 2
***
سرش زیر پتو بود،فکرش درگیر بود
درگیر چی؟
درگیر ایننگاه زیبا بود،خودشیفته ایننگاهپاک شد.
هزار بار خودش را نهی زد که نباید فکر کند
به یک نامحرم
اما نمی تواند،دست خودش نبود
شاید بود!
محمد چشم هایش را بست،شروع کرد صلوات فرستادن که ناگهان صدای مسج موبایل بالا رفت،محمد به موبایل نگاه کرد،صفحه را روشن کرد،(اعلان روبیکا بود)
یک پیام از طرف ناشناس بود؛پیام را باز کرد
-سلام.
اولین کاری که کرد به پروفایل نگاه کرد،یک قلبی که وسط قلب نام امام علی(ع)بود. نمی توانست بفهمد آیاطرف موًنث یا مذکر است.
دل به دریا زد؛
محمد جواب داد:
-سلام،شما؟
آن فرد ناآشنا با بدون هیچ معطلی پیام را سین کرد:
-خوبید،یک غریبه!
محمد بادیدن کلمه 《غریبه》هنگ می کند
یعنی چی؟
کی هست؟
حتما سلمان،علی یا یکی از دوستان
جواب داد:
-خب،غریبه نام ندارد؟
طرف:
-چرا،شهیدگمنام.
تعجب محمد دوبرابر شد،مطمئن شد،پسرا نبودند.
-خب گمنام،امرتون؟
شهید گمنام:
-خوبید؟
محمد:
-ممنون،شما؟
محمد ذهنش دور شد از چشم هایی که درگیرش کرده بود.
مشغول صحبت کردن با شهید گمنام شد.
سرش زیر پتو بود،فکرش درگیر بود
درگیر چی؟
درگیر ایننگاه زیبا بود،خودشیفته ایننگاهپاک شد.
هزار بار خودش را نهی زد که نباید فکر کند
به یک نامحرم
اما نمی تواند،دست خودش نبود
شاید بود!
محمد چشم هایش را بست،شروع کرد صلوات فرستادن که ناگهان صدای مسج موبایل بالا رفت،محمد به موبایل نگاه کرد،صفحه را روشن کرد،(اعلان روبیکا بود)
یک پیام از طرف ناشناس بود؛پیام را باز کرد
-سلام.
اولین کاری که کرد به پروفایل نگاه کرد،یک قلبی که وسط قلب نام امام علی(ع)بود. نمی توانست بفهمد آیاطرف موًنث یا مذکر است.
دل به دریا زد؛
محمد جواب داد:
-سلام،شما؟
آن فرد ناآشنا با بدون هیچ معطلی پیام را سین کرد:
-خوبید،یک غریبه!
محمد بادیدن کلمه 《غریبه》هنگ می کند
یعنی چی؟
کی هست؟
حتما سلمان،علی یا یکی از دوستان
جواب داد:
-خب،غریبه نام ندارد؟
طرف:
-چرا،شهیدگمنام.
تعجب محمد دوبرابر شد،مطمئن شد،پسرا نبودند.
-خب گمنام،امرتون؟
شهید گمنام:
-خوبید؟
محمد:
-ممنون،شما؟
محمد ذهنش دور شد از چشم هایی که درگیرش کرده بود.
مشغول صحبت کردن با شهید گمنام شد.
آخرین ویرایش: