جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه [ عقاید یک دلقک ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط - گیتی - با نام [ عقاید یک دلقک ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,859 بازدید, 152 پاسخ و 30 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع [ عقاید یک دلقک ]
نویسنده موضوع - گیتی -
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط - گیتی -
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14

هی به خودم می‌گم چیزی نیست که. دوستت نداره. مگه همه باید تو رو دوست داشته باشن؟ این یه آدم دوستت نداره. نداره دیگه! نداره! هیچ‌کاری هم نمی‌تونی بکنیش.
‏در لحظه قبول می‌کنم ولی دوباره فردا باید از اول همه‌چی رو مرور کنم. از اول قبول کنم، انگار که هیچ‌وقت قبول نکردم.

پ ن:
بدیش اینجاست که همیشه آدمایی که دوسشون دارم یا دوسم ندارن یا به اندازه‌ی کافی دوسم ندارن:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14

در حالی که دارم می‌گم اصلا برام مهم‌ نیست که چی گفته، هیچم ناراحت نشدم
- حالم همون لحظه:

IMG_20230710_005504_715.jpg
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
«به هیچ کاری نمی‌توانم علاقمند بشوم و اصلاً مسائلی برایم پیش آمده که گفتن و یا نوشتنش هم احمقانه به نظرم می‌آید. فقط می‌دانم که خسته هستم و هیچ چاره‌ای هم ندارم و یا دارم اما حوصله کوچکترین اقدام حتی تکان دادن سر انگشت را هم ندارم.»

از نامه های صادق هدایت به حسن شهیدنورایی.
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
«باور کن نمی‌خواهم زندگی خصوصی و با تنهایی ات را به هم بریزم. هر وقت بخواهی آرام از زندگیت می‌روم بیرون. گرچه نمی‌دانم بعدش چه بلایی سرم می‌آید.»

تماما مخصوص/عباس معروفی.

پ ن:
عزیزم! مرا همانطور که هستم بپذیر، ولی فراموش نکن که در لحظه‌ی مناسب دورم بیندازی...:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
c0dc38a7f5ed1092d71d6acfdc5cf50c.jpg
خودم را قضاوت کردم دیدم یک آدم مهربانی نبوده‌ام. من سخت، خشن و بیزار درست شده‌ام‌ شاید اینطور نبودم تا اندازه‌ای هم زندگی و روزگار مرا اینطور کرد:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14

28a06d42fd87cda5e3ba263861fd1f26.jpg
- زلف یک خاطره در باد پریشان میرفت
دل دیوانه پی اش دست به دامان میرفت
می روم گریه کنم باز دمی را در خود
می روم غرق کنم کوه غمی را در خود

می روم باز میان همه ی رفتن ها
باز هم می روم از شهر تو اما تنها:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14

مثل دیوانه‌ها شده‌ام. صبح که از خواب بیدار می‌شوم برای گذراندن روزم هزار جور نقشه می‌کشم. اما هنوز پایم را از خانه بیرون نگذاشته‌ام که سرگردانی و غمم شروع می‌شود و هنوز به سر خیابان نرسیده‌ام که دنیا در نظرم شروع می‌کند به تنگ شدن و کوچک شدن و برمی‌گردم. نمی‌توانم، بی تو نمی‌توانم، بی تو نمی‌خواهم، بی تو نمی‌فهمم، حس نمی‌کنم، نمی‌بینم. بی تو اصلا قدرت زندگی کردن ندارم. آخ. کاش می‌دانستی...

اضافه:
نمی‌دانم چه بنویسم. شاید اگر تو اینجا بودی اشکهایی را که حالا توی چشمهایم با زحمت نگه می‌دارم، روی دستهایت می‌ریختم. حرکات از کلمات گویاتر هستند
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
میدونی بدست آوردن همیشه راحت بود. من همیشه بلد بودم مسابقه ها رو ببرم، کَل کَل ها رو ببرم، شرطا رو ببرم، قرعه کشی ها رو ببرم، دلتو ببرم ولی بلد نبودم که بعدش باید چیکار کنم. هیچ‌وقت کسی بهم یاد نداد چطور نگهت دارم. چطور دلتو نشکونم. اینطوری بود که شدم بازنده ترین برنده‌. بلد نبودم وقتی ناراحتی، دلداریت بدم. بلد نبودم یه وقتایی رو حرفت حرف نزنم. بلد نبودم مراقبت باشم. تکیه‌گاه باشم. بلد نبودم اذیتت نکنم. دلتو نشکونم‌. بلد نبودم جلوی اشکاتو بگیرم. بلد نبودم خوش قول باشم. وقتی هم به خودم اومدم و بلد شدم، تو دیگه نبودی. یکی دیگه برنده شده بود. هیچ‌وقت هیچکدومشون دست من نبود، از یه جایی به بعد، من فقط بلد نبودم و تا رفتم یاد بگیرم، خیلی دیر شده بود..:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
1593debc2cf96c530180d7f7c0fa7680.jpg
آخرین دوست داشتن، در من مرده بود.
درست مثل سربازی زخمی که از جنگ، با یک دست و پا برگشته بود و آرزو می کرد که ای کاش می مرد و همان ها را هم نداشت.
زمانی که نمی دانستم برای کدام درد باید گریه کنم، زخم های کوچک، جمع می شدند و دردهای بزرگ را به ارمغان می آوردند.
زندگی سراسر درد است
و اینطور مادر... خود را به رخ می کشد.
اگر بدنبال عدالت می گردید، باید بگویم خیالتان راحت. فقط در قصه ها جست‌و‌جو کنید. این زندگی جز رنج تحفه ی چشمگیری ندارد:)
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
«با وجود تمام زحمت ها و زخم هایی که رفتن او بر تن و روح من گذاشته و مرا از آرزوهایم دورکرده ولی توانش را ندارم در واقع دلش را ندارم که نفرینش کنم. سفر و جاده و شهرهایی که او را از من گرفته‌اند را نفرین می‌کنم. نفرینی که به هیچ کسی برنمی‌خورد. من سفر را نفرین می‌کنم.»

جلال حاجی‌زاده.
 
بالا پایین