تکمیل شده [غروب جمعه] اثر«melissکاربر انجمن رمان بوک»

[Meliss]

عنوان: غروب جمعه
نویسنده: ملیسا کوه کبیری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ویراستار: @zahrasolimani
کپیست: @~Fateme.h~

 

[Meliss]

- امروز چند شنبه است؟
- سه‌شنبه
- پس چرا غروبش مثل غروب جمعه درد داره؟
- مگه برای تو فرقی می‌کنه؟ تو هر روز همینی!

 

[Meliss]

- چند روز دیگه مونده تا هشتم؟
- دلت براش تنگ شده؟
- قرار بود بیاد!
- چند سال پیش؟
- هشت سال پیش!
- هشت ساله منتظرشی؟!
- آره، میاد... !

 

[Meliss]

- تا حالا از دور کسی رو دیدی و حسرت خوردی برای یک لحظه کنارش بودن؟
- نه!
- ولی من بودم، نمی‌دونی چه‌قدر خنده‌هاش کنار اون قشنگ بود!
- خندیدنش رو دوست داری؟
- خندیدنش آرزومه!

 

[Meliss]

- سر تا ته ولیعصر، بدون اون صفا نداره!
- این همه آدم... چرا از فکرش بیرون نمیای؟
- هیچ‌ کسی اون نمیشه!
- دل و دیدنت رو سفت بچسب، که وای به حالتِ اگه دلت افسار پاره کنه و جز اسم معشوق، هیچ‌چیزی سرش نشه!

 

[Meliss]

- عشق یا دوست داشتن؟
- عشق!
- چرا عشق؟ عشق، جنونِ!
- گاهی وقت‌ها همین جنونِ آنی، میشه همه‌ی زندگیت!

 

[Meliss]

- حس می‌کنم غروب جمعست، دارم از پیک‌نیک بر‌می‌گردم و فردا امتحان ریاضی دارم، هیچی هم نخوندم!
- هوش و حواست کجاست؟ هشت سال پیش درست رو تموم کردی!
- زندگی همه‌اش امتحان ریاضیه، یه‌جای معادله رو اشتباه بری، تا تهش کل زندگیت به هم می‌ریزه!

 

[Meliss]

- می‌دونی بزرگ‌ترین حسرت زندگیم چیه؟
- نه!
- قول اومدنش رو به دلم دادم و هشت ساله حسرتش به دلمه...!
- بزرگترین دِین و حق‌الناسی که وجود داره، دِین به دلتِ!
- نمونه به دلت کَسی...!

 

[Meliss]

- چرا این‌قدر می‌خوابی؟
- چون تنها جایی که می‌تونم بدون جواب پس دادن نگاهش کنم، تو خوابِ!
- راضی شدی که فقط تو خواب ببینیش؟
- اره... به همین راضیم.

 

[Meliss]

- چرا ولت کرد؟
- دلش پِیِ یکی دیگه بود!
- شاید براش کم گذاشتی... !
- کم گذاشتم؟ من تمام خودم رو برای اون گذاشتم، اون فراغش رو برام گذاشت و رفت!