جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {غریب الغرباء} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط STARLET با نام {غریب الغرباء} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 716 بازدید, 14 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {غریب الغرباء} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع STARLET
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,459
14,845
مدال‌ها
4
در سکوت گم‌شده‌ی دشت، خالی از سایه، تنها صدای شمشیری که در قلب زمین فرود می‌آید، هم‌نشین عاشقانی است که در خون غرق شده‌اند. ای حسین، در داغی که بر این خاک به یادگار گذاشتی، حتی باد هم زبانش را به توبه می‌گشاید. آسمان در چشمانت غروب کرد، و زمین، در زیر قدم‌هایت، سنگینی قیامت را حس کرد. گویی در هر قطره‌ی خونت، نه تنها تاریخ، بلکه آینده نیز جان گرفت. تو نه در کربلا، که در دل‌هایمان به نبرد برخاستی، تا تا ابد ظلم را در آینه‌ی نگاه‌هایمان شکسته باشی. ای خونِ ناب، در خلوص تو هزاران روزنه‌ی روشنی درختان پژمرده‌ی بشر را زنده کرد.

 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,459
14,845
مدال‌ها
4
ای وارث سرخ‌ترین بیداری، تو را نه با شمشیر، که با عطش درآویختند؛ و تو، با لبانی ترک‌خورده‌تر از دل‌های پوسیده، ایستادی چون قله‌ای که طوفان را به زانو می‌کشد. خیمه‌ها در شعله نالیدند و خاک، بوی نیایش گرفت. صدای تو، در حنجره‌ی سرها پیچید و از میان نیزه‌ها، آواز ایمان برخاست. هر زخمِ تنت، قصیده‌ای بود برای تاریخ، هر نگاهت، ترسیم بی‌بدیل آزادی. تو را با تیغ بریدند، اما واژه‌هایت را نتوانستند. هنوز هم زبانِ خون تو، شب را می‌درد و صبح را از استخوان‌های صبر، متولد می‌کند.

 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,459
14,845
مدال‌ها
4
ای مرثیه‌ی مجسم، ای زخمِ افراشته بر قامت حقیقت، تو آنی که میان لب‌های خاموش تاریخ، فریاد شدی. خاک، وقتی بر تنت بوسه زد، به تسبیح افتاد و کلمات، در برابر ایستادگی‌ات، از شرم سرخ شدند. در باران تیرها، تو بارقه‌ی یقین بودی، در گردباد نیزه‌ها، ریشه‌ی درخت عدالت. چشمانت، که دریای صلابت را منعکس می‌کرد، هنوز هم در خواب فرشتگان روشن است. تو با تشنگی، ما را سیراب کردی، با خاموشی‌ات، طوفانی ساختی که سده‌ها را در خود بلعید. ای حسین، تو نه شهید یک میدان، که قله‌ی ایستادگی جهانی.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,459
14,845
مدال‌ها
4
ای تلاطم خاموش در عمق نینوا، ای واژه‌ای که پیش از نوشتن، معنا شدی، تو آن تشنه‌ی جاودانه‌ای که آب را روسیاه تاریخ کردی. هنگامی که خنجر بر حنجره‌ات بوسه زد، نسیم، نامت را به تسبیح گرفت و آفتاب، بی‌تابانه در سوگت غروب کرد. هر قدمت بر خاک، نه ردپا، که تجلای نبوت بود. تو در میان شعله‌ها، قامت افراشتی، تا هرچه ظلم است، در آتش غیرتت بسوزد. فرات، از تو آبرو گرفت و زمان، در تو ایستاد تا جاودانگی را معنا کند. تو که از خاک برخواستی، تا آسمان را به گریه آوردی.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,459
14,845
مدال‌ها
4
ای نبوغِ سوخته در انحنای نیزه‌ها، ای ماهِ نیامده که شِق‌القمرِ ایمان شدی، نه در متنِ خاک، که در حاشیه‌ی هستی ایستادی؛ جایی‌که زمان از شمارش افتاد و مفاهیم، قامت خم کردند. از تو، واژه‌ها چون برگِ لرزانِ انجیر، برهنه ماندند و دهانِ خطابه‌ها، در برابر تو به لکنت افتاد. خیمه، آتش گرفت، و آتش، از خجلتِ نامت، خاکستر شد. تو نه گریختی، نه خم شدی؛ چون کوه در کوچه‌ی نیزه‌ها ایستادی و آسمان، از شرم قامت تو، فرو ریخت. ای حسین، ای خطِ بریده‌ی یقین در متنِ مه، تو حماسه نبودی خودِ حقیقت بودی، بی‌نقاب، بی‌مرز، بی‌مرثیه.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین