جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ســاحــره با نام {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,231 بازدید, 23 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ســاحــره
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ســاحــره
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در تن بی‌کران آسمان، شکستگیِ هر ستاره چون شیارِ زخمی بر پوست کهکشان حک شده‌است؛
هر ذره‌ی غبار کیهانی صوت آهی‌ست که در خلأ طنین می‌اندازد. در دل این دهلیز ستارگان درهم‌ شکسته، روح‌ها چون سفینه‌های نیمه‌ ویران شناورند؛ ناگزیر در مدار خاطراتی از نور که دیگر زنده نیستند. خورشید خاطره در دوردست یخ زده و تنها یادآور گرمایی‌ست که هرگز واپس نخواهد آمد. ماهِ دردمند، سایه‌اش را بر شیارهای زمان می‌افکند و بی‌رحمانه، قطره‌قطره از ابدیت می‌کاهد تا جز خلاء نماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در هزارتوی شب‌های بی‌ا‌نقضا، هیچ‌چیز جان را به‌سان لحظات بی‌تدبیری انسان‌ها، نمی‌فشارد.
این جهان، چون پارچه‌ای پاره‌پاره، پیوسته در چنگ نادانانی کشیده می‌شود که نه می‌دانند چیستند و نه می‌خواهند بدانند.
گویی هر گام ما زیر چرخ طالع ستمگر و در میان خش‌خشِ لحظات شکسته، به آهستگی خرد می‌گردد.
هر اندیشه‌ی رنگین دیروز، اکنون در آینه‌ی مه‌آلودِ گذرگاهی بی‌هویت محو می‌شود و این‌جا هیچ‌چیز واقعی رخ نمی‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
جهان با ریتمی فرسایشی در گوشمان زوزه می‌کشد. مدارهای بسته‌ای که آدم‌ها را می‌بلعند و دوباره تف می‌کنند. هیچ‌ک*س از این چرخه‌ی نکبت‌بار بیرون نمی‌زند، حتی آن‌ها که خیال پرواز داشتند.
آیینه‌ها لب باز نمی‌کنند، اما زخم‌های عمیق را بهتر از هر دهانی روایت می‌کنند.
در فتور مدار، امید مثل شیشه‌ی شکسته‌ای زیر پا خرد می‌شود و ما تنها انعکاسِ تکه‌پاره‌های خود را در آیینه‌ی زنگ‌زده‌ی زندگی می‌بینیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
من جز لکه‌ای تباه در لوحِ خاطره نیستم.
هرگاه چشمانم از خوابِ غفلت برمی‌خیزد، صدای شکستِ لحظه‌ها در جانم طنین می‌اندازد و خُرده‌های نامکملِ یاد، چون سایه‌ای سرگردان در عمق وجودم سر می‌خورند.
در حصارِ تأخیرِ روزگار اسیرم؛ واژه‌هایم مانند گوهرانِ پژمرده در سی*ن*ه آرمیده و زبان از گفتنشان ناتوان است.
گویی سرنوشتِ من در پرده‌ی سکوت پنهان مانده و من بی‌آن‌که خود را دَریابم، جز فغانِ مغروق در مهجوریت نیستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در گیتی لال‌خو، هیچ دیده‌نگر خاموشی نمی‌فهمد، چگونه رگ‌های هستی به آهستگی در غبار محو می‌شوند.
مردمان یکدیگر را می‌بینند، لیکن هیچ‌ک*س راز ویرانی دژهای درون را در نمی‌یابد.
بارها از دیوارهای وهم‌آلود خویشتن گذر کردیم، بی‌آن‌که دریابیم هر گام زخمی تازه بر جان می‌نشاند.
چشمانی که سال‌ها آسایش را بر خود حرام داشتند، اکنون تاب سپیده‌دم را هم ندارند و این دردهای نجوا طلب، چون سایه‌هایی زاده‌ی ناکرانه، پیوسته روح را می‌درند و هیچ فرجامی نمی‌شناسند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
درد دیوسیرتی‌ست بی‌نما؛ در خلوت می‌خزد، اندرون پهلوی دنده‌ها و می‌نشیند، زیر استخوانِ ترقوه و هر شب بانگش را می‌شنوی که آرام‌آرام از تن تو زهر می‌چیند. نه بانگ فریاد می‌طلبد، نه مداوایی؛ تنها جوار است که در قیدِ هستی بمانی… . پوسیده و در عین حال جان‌دار.
هر شب در جنگی نابرابر با خویش در می‌غلتی و سرانجام در برابر سکوتی زانو می‌زنی که دیگر نامش «پیوستگی‌ست». زمین و زمان بی‌اعتنا از کنارِ تو می‌گذرند؛ امّا ندای ضجّه‌های خاموشت در غوغای زندگی، هرگز در گوش این جهان نهفته نمی‌ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در قفس‌های باد، نفس‌ها چون پرندگان گمشده‌ در بی‌کرانگی آسمان سرگردان‌اند.
می‌شنوی؟ بال‌هایشان به شیارهای نامرئی می‌خورد اما پروازی در کار نیست.
آرمان‌ها در تور این هواکش‌ها زبانه می‌کشد، بی‌آن‌که حتی طعمی از آسمان بچشند.
لبریز از هُرم زمزمه‌های ناگفته‌اند که چون ریشه‌های ناپیدا در تار و پود روزگار، پیچیده‌اند.
هر قفس، طنین خالی تکرار است. ارتعاشی از باد که نه رهایی، بلکه حبس را نوید می‌دهد و ما مسافرانِ این اتاق‌های نامرئی هستیم.
هر دم، بیش از پیش در هزارتوی وزش‌های بی‌‌انقضا، خود را گم می‌کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در مدار فلاکت سَرمدی، هر پلک‌زدن تکرارِ کابوس‌هایی‌ست که آرامش را غصب کرده‌اند. این‌جا درد فغان نمی‌طلبد؛ ریشه در ستونِ خاطره می‌دواند و از مغزِ استخوان اشک و ناله می‌دوشد. شب نه تاریکی‌ست و نه روشنایی؛ سیاهی‌ست که خورشید را فرو بلعیده و به نور استهزا می‌کند.
زخم‌ها زبان به سخن نمی‌گشایند، اما در سی*ن*ه‌ی هر رهگذر، مویه‌ای بی‌صدا از اندوه مأوا گرفته‌است و هر دیوار، چهره‌ی پوسیده‌ی انسانِ امروز را چون لوحِ مکشوف به رخ می‌کشد. هیچ‌ک*س سقوط نکرده‌است؛ سقوط تنها در جایی ممکن است که ارتفاع معنا یابد. ما همه از گودالِ سِرشت زاده‌ایم و سر در دیاری تاریک داریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در این کرانه‌ی حیران، همه با لب‌های مُهر خورده و چشم‌های بیدار، جسد امید را بر دوش می‌کشند. مرگ این‌جا مهمانِ بزم نیست؛ تنها نغمه‌های خفه‌اش را آهسته در خلوت جان نجوا می‌کند. عشق به مبادله‌ای بدل گشته با سودی گزاف و «دوستت دارم» جز گزاره‌ای آزمایشی برای بقا نیست. زنان در خاموشی به نطفه‌های سوخته‌شان لبخند می‌‌زنند؛ مردان سایه‌های دیروزی‌اند و هراس فردا.
هیچ‌ک.س زار نمی‌زند و اشک‌ها پیش از این، از این دیار گریخته‌اند و فتور مدار نه شعار است و نه استعاره، بلکه نام دیگر زیستن است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
انسان‌ها ایستگاه‌های متروکه‌اند که حرکت را به فراموشی سپرده‌اند و هر یک در دوراهیِ نامتناهی، معلق مانده‌اند.
دل‌ها در ورطه‌ی بی‌یاوری می‌تپند، بی‌آن‌که جز عصیانِ رنج ثمری بپرورند.
ریسمانِ راهشان زنگارآلود و بی‌کرانه است و در میانه‌اش جز خویشتن هیچ سواری ندارند.
هر لبخند شقاقی‌ست بر پوستِ مکرر که سالیان بدان خو گرفته‌ایم.
هیچ‌یک نداند که در آن وادیِ بی‌انتها که خود رقم زده‌ایم، جز خرده‌پاره‌های غم، ذرّه‌ای بر جای نمانده است و در ژرفای هر دم، جز فتور مدار اثری نمی‌ماند.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین