جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ســاحــره با نام {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,218 بازدید, 23 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع {فتور مدار} اثر •ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ســاحــره
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ســاحــره
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در سرداب شهر، اشک‌ها چون حباب‌های شکسته‌ در جام فراموشی می‌درخشند.
قطره‌ها زمزمه‌ی جان‌هایی‌اند که در آستانه‌ی بی‌‌انسجام تنهایی لغزیدند.
سوداگرانِ درد، امید را با چکش سکوت می‌تراشند و به حراج می‌گذارند.
پسرکی با دستان ناتوان، آخرین نفخه‌ی مادرِ پیرش را بر ترازوی ظلم می‌نهد.
درِ انبارِ خاطرات، زیر زنگار فراموشی، به خوابی خرگوشی رفته.
بازار اشک، واپسین سنگر انسان است؛ جایی که جان به گروی بقایِ نومیدی می‌رود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در موزه‌ی جهنمی این شهر، خزانه‌ای‌ست پنهان از دل‌های گسسته؛ قفسه‌هایی از شیشه‌ی مات که در هر بخشش قلبی بی‌صدا در تب‌و‌تاب است.
آدمیان در کنج هر ردیف می‌آیند و قطعه‌ای از جانشان را به ودیعه می‌گذارند.
تو به قفسه نگاه می‌کنی و می‌بینی هزینه‌ی امید در این‌جا با وزن درد سنجیده می‌شود.
هر دل محبوس در ویترین، پاسخی‌ست که هرگز به پرسش نخستین نرسید و در این خزانه‌ی مظلل، ما معامله‌گرانی هستیم که بی‌خود به دور تکه‌های گمشده‌ی خود می‌گردیم.
 
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
این قلم، راوی خاموش ایام و نمایان‌گر بی‌واژه‌گی روزگار است. تیغ زبرش بر لوح سپید، چون شمشیر عدالت می‌لغزد و نقش دردهای ناگفته را ایفا می‌کند. از مشت کارگری که در انتهای شیفت یأس‌بارش، قبض ستم را امضا کرد، تا دست آموزگاری که در ورقه‌ی تهی، رؤیاهای کودکانه را می‌نگاشت و می‌سوخت.
هر بار که شریان جوهرش می‌جوشد، خاطره‌ای از امید خردشده بر بستر کاغذ می‌نشاند و این قلم، خسته و ناگریز از ثبت اندوه بی‌کران، فریاد خویش را در سکوت نجوا می‌کند.
صدایش در نیستی‌ست، اما در هر قطره‌اش بانگ زنجیرهایی است که بر باطن زندگی‌مان می‌شکند و با هر خط، سنگینی این بندها را بر دفتر هستی مهر می‌زند.
 
موضوع نویسنده

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
239
1,654
مدال‌ها
2
در تالار دلتنگی، بطری‌ها به صف ایستاده‌اند، چون زندانیان مژده‌گریز. هر جام شیشه‌ای، آوای اشکی‌ست که در خلأ فراموشی انبار شده‌است.
وقتی در آن را می‌گشایی، خراش خاطره‌ای زهرآگین بر لبت نقش می‌بندد، همچون جرعه‌ای از دود کارخانه‌هایی که نفس کارگر را به گرو گرفته‌اند. باز کردن بند هر بطری، گشایش دهلیزی‌ست به عمق‌های خفته‌ی جان.
ما هر بار با هر قطره، بهای رنج را می‌پردازیم، نه با پول، بلکه با رگ‌های نایاب امید.
در انتهای این حراج اشک، خود زندگی نمایان می‌شود؛ بطری‌هایی لبریز از غمی که هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین