جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {فردای‌ جزین} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط دیاناس❀ با نام {فردای‌ جزین} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 782 بازدید, 30 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {فردای‌ جزین} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع دیاناس❀
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
بعدها اگر از تو پرسیدند، می‌گویم، «نور تاریکی‌هایم شد، دست‌های بوران‌زده‌ام را گرم کرد و رنگ چشم‌هایم را برگرداند.»
و هیچ‌گاه به هیچ‌ک.س نخواهم گفت که مرا نجات دادی تا خود جلادم شوی!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
رنج این رابطه به دوش من بود‌! شانه‌های کوچکم آن‌قدر به غم نبودنت فکر کرد که ذره‌ذره به مرگ کشیده شد. حال از من خاکستری مانده که به زودی از زندگی محو می‌شود.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
می‌ایستم، تحمل می‌کنم، زیر آوار بی‌مهری‌هایت خم می‌شوم، در آتش عشقت می‌سوزم و روزی هزار بار می‌میرم؛ اما اگر بروم، به هیچ بازگشتی فکر نمی‌کنم. مرا حفظ کن از رفتنی که رنگ و بوی آخرالزمان دارد.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
وقتی به من می‌گویی، «حس می‌کنم غمگینی!» دوست دارم فرسنگ‌ها از تو دور شوم. طبیبی که درد را ببیند و مرگ بیمار را به نظاره بنشیند، دیوانه‌ای بیش نیست!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
از تو به مادرم نگفته‌ام؛ اما او تو را می‌بیند! از لرزش دست‌هایم، از اشکِ چشم‌هایم، از پر کشیدن گرمی تنم، از بی‌فروغی چشم‌هایم. مادر مرا می‌بیند و لب به نفرین باز نمی‌کند. به او گفته بودم اگر روزی دل به کسی دادم، نابودی‌ام را در این راه، بهشتی بی‌انتها ببین.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
گاهی تمام احساساتم به مَن به کلمه‌ی «نفرت» ختم می‌شود! برای تمام آغاز و پایان‌هایی که به جانم می‌دهی. برای تمام زمانی که به تو فکر می‌کنم. برای تمام وقتی که برایت می‌گذارم و با تکه حرفی تمام ذوقم را به تاراج می‌بری. نفرت، کلمه‌ای مناسب برای این مَنِ منفور می‌تواند باشد.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
مهربانی و دلت به حالم نمی‌سوزد، دست به سرم می‌کشی و ملامتم می‌کنی، در آغوشم می‌گیری و حرف‌هایت خنجر قلبم می‌شود، دست‌هایم را می‌گیری و سردی، چشم‌هایم را می‌بوسی و از من دور می‌شوی. اجباری‌ست در این دوست داشتن احمقانه؟!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
بی‌تو تنها خواهم ماند، دست‌هایم رنگ بوران و نوشته‌هایم رنگ غم می‌گیرند. از چشم‌هایم خون چکه می‌کند و قلبم... قلبم برای همیشه به خواب ابدی سپره خواهد شد.
بمان! بمان! بمان!
زندگی یک انسان را به زوال نرسان!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
مادر می‌گفت، «عاشق شده‌ای؟» و من به احمقانه‌ترین شکل ممکن می‌خندیدم و تمام قلبم را منکر می‌شدم. منکر اشک‌هایم، منکر لرزش دست‌هایم و افکار بیست و چهار ساعته‌ام می‌شدم. منکر تمام قلبی که به دست گرفته بودی و ذره‌ذره می‌فشردی؛ برای نیستی‌اش می‌فشردی.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
و نیمه شبی بارانی گریستم یه یاد تمام خاطراتی که در آینده میشد به زیباترین شکل ممکن با تو داشته باشم و همه‌چیز را به سفیهانه‌ترین روش ممکن به نابودی می‌کشاندی.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین