دلنوشته تکمیل شده [فرشته‌ی آسمانی] اثر «مهسا کاربر انجمن رمان بوک»

[ALVIN]

ای مادر صدایم کن
مرا با خود به عُمق اقیانوس ببر
چه بسا از خود بی‌سخنان
که کنم جان زِ بار دِگر سخن تو
ای مونس روا
عشق را با تو فهمیدم

 

[ALVIN]

دلم می‌خواهد
آن دستان چروک شده‌ات را
آن بی‌خوابی‌های سر صبح را
چه کنم که ببینم تو را
به رَه چه کسی رخ پنهان کنم

 

[ALVIN]

بخت و اقبال چه سَرا
مومن شیر به فرا
ماندم در این حیل و پیل
که تو برگردی آرامشم
اما نبودی و نماندی
زِ هوار جهان زخم خوردم
که تو مرحمم شوی

 

[ALVIN]

مادرم فتنه‌گرای آتش‌نام
سُست از جماعت بی‌آوا
برگرد زِ آشیان فرزند
جان دِه به طفل یاور
تو رفتی ای سَراط بی‌هوا
من ماندم و این آدم‌ها

 

[ALVIN]

مقدس جانم
هر کجا هستی
به یادم بمان
دعایم کن
مَحالم باش
خاکت آرامش روانم
نبودت بریده‌ی جانم

 

[ALVIN]

امروز روز وداع‌ست
روی هر چه روان
در دلم آشوب بی‌قرار
زِ بدان این جان بی‌گُدار
ای خاک فرسوده
جان در کفن داری
فسیل مادرم شو
این مقدس بی‌جان را
امانت دادم به تو
بِندار و بساز
که قربان من ماند و من رفتم

 

[ALVIN]

هی فاتح‌گر نادر
بدان قلبم با تو می‌تپد
روز‌ها گذراست
جانم به جان تو وصل است
قصه تمام شد
اشک منم تمام شد