مجنونم و خونابه جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم میرقصد
دستان جنون در دهنم میرقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست؟کجاست؟
یک عاشق اینگونه از این دست کجاست؟
تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر بزند
تا بغض کنی در هم و بیچاره شود
تا آه کشی بند دلش پاره شود
آتش بزن این قیافه ها سوختنیست
این شعر پر از داغ تو آتش زدنیست
ابیات روانی شده را دور بریز
این درد جهانی شده را دور بریز
من را بگذار عشق زمین گیر کند
این زخم سراسیمه مرا پیر کند
این پچپچهها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود
بازیچه اطفال کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لت و پارم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد به درک
اصلاً برود درد بگیرد به درک
من شاهد نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست چه باید بکنم؟
با اینهمه بنبست چه باید بکنم؟
بانو تو ندیدی که چه با من کردند؟
مردم چه بلاها به سرم آوردند
من عشق شدم مرا نمیفهمیدند
در شهر خودم مرا نمیفهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند
گاهی همگی مسخرهام میکردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند
مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادی من چشم چرانی کردند
در صحن حرم تکه پرانی کردند
در خانه من عشق خدایی میکرد
بانوی هنر هنرنمایی میکرد
من زیستنم قصه مردم شده است
یک تو وسط زندگیم گمشده است
اوضاع خراب است مراعات کنید
ته مانده آب است مراعات کنید
از خاطره ها شکر گذارم بروید
مال خودتان دار و ندارم بروید
من از به جهان آمدنم دلگیرم
آماده کنید جوخه را میمیرم
در آینه یک مرد شکسته است هنوز
مرد است که از پا ننشسته است هنوز
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست
مرد است ولی خانهات آباد شکست
در جاده خود یک سگ پاسوخته بود
لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود
بر مسند آوار اگر جغد منم
باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد
دیوانه اگر به کد خدایی برسد
این خاطره پیر به هم میریزد
آرامش تصویر به هم میریزد
ای روح مرا تا به کجا میبریام
دیوانه این سراب خاکستریام
میسوزم و میمیرم و جان میگیرم
با اینهمه هر بار زبان میگیرم
در خانه من پنجرهها میمیرند
بر زیر و بم باغ قلم میگیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد
در خانه من مرگ توالی دارد
در خانه من سقف فروریختنیست
آغاز نکن این الک آویختنیست
بعد از تو جهان دگری ساختهام
آتش به دهان خانه انداختهام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند
دستان دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدیهای خودم میمانم
من پای بدی های تو هم میمانم
آواره آن چشم خمارت شدهام
بیچاره آن طرز نگاهت شدهام
هر بار مرا مینگری میمیرم
از کوچه ما میگذری میمیرم
سوسو بزنی شهر چراغان شده است
چرخی بزنی آینه بندان شده است
لب باز کنی آتشی افروختهای
حرفی بزنی دهکده را سوختهای
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی
گاهی سرکی به آسمانم بزنی
من را به گناه بیگناهی کشتی
بانوی شکار اشتباهی کشتی
بانوی شکار دست کمم میگیری
من جان دهم آهسته تو هم میمیری
از مرگ تو جز درد مگر میماند
جز واژه برگرد مگر میماند
این ها همه کم لطفی دنیاست عزیز
این شهر مرا با تو نمیخواست عزیز
دیوانهام از دست خودم سیر شدم
با هر ک.س همنام تو درگیر شدم
ای تف به جهان تا ابد غم بودن
ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
دست از شب و روز گریه بردار گلم
با پای خودم میروم اینبار گلم