Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
لی لی دختربچه ای بود که هر روز کنار رودخانه ای که نزدیک خانه شان بود می نشست و به آب توی رودخانه نگاه می کرد. او اجازه نداشت تا از آب رودخانه بخورد. حتی اجازه نداشت صورتش را با آن بشوید و یا حتی پاهایش را در آن بگذارد تا کمی خنک شود. نه او اجازه چنین کاری را داشت و نه هیچ بچه دیگری. حتی بزرگترها هم این کار را نمی کردند.
همه مردمی که خانه شان نزدیک آن رودخانه بود، می گفتند که آب رودخانه خیلی کثیف است و در آن سم وجود دارد. آب کثیف و سمی هم که برای همه انسان ها و حتی برای حیوان ها ضرر دارد.
پدر لیلی می گفت: «خیلی از کارخانه ها، زباله های سمی خود را در این رودخانه می ریزند. همه مردم هم زباله هایشان را در این رودخانه خالی می کنند.»
همه مردمی که خانه شان نزدیک آن رودخانه بود، می گفتند که آب رودخانه خیلی کثیف است و در آن سم وجود دارد. آب کثیف و سمی هم که برای همه انسان ها و حتی برای حیوان ها ضرر دارد.
پدر لیلی می گفت: «خیلی از کارخانه ها، زباله های سمی خود را در این رودخانه می ریزند. همه مردم هم زباله هایشان را در این رودخانه خالی می کنند.»