Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
روزی، در زمان های قدیم، در یک خانه باشکوه، جشنی برپا بود. در جشن عروسی، همه فایل عروس و داماد جمع بودند. آنها نشسته بودند، می خوردند، مینوشیدند و به شادی سرگرم بودند. در همین وقت پیرمرد فقیری وارد شد و تقاضای غذا کرد.
صاحبخانه ثروتمند نه تنها به پیرمرد کمکی نکرد، حتی نان خالی هم به او نداد. همه مهمانان با پیرمرد بدرفتاری کردند و بعد هم سگ های نگهبان را به طرفش رها کردند.
صاحبخانه ثروتمند نه تنها به پیرمرد کمکی نکرد، حتی نان خالی هم به او نداد. همه مهمانان با پیرمرد بدرفتاری کردند و بعد هم سگ های نگهبان را به طرفش رها کردند.