جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری قصه کودکانه کی از همه قوی تر است

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Puyannnn با نام قصه کودکانه کی از همه قوی تر است ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 107 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع قصه کودکانه کی از همه قوی تر است
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
مردی، کنار جویباری نشسته بود که ناگهان بچه موشی از چنگال پرنده ای به زمین افتاد. مرد دلش به رحم آمد و بچه موش را برداشت تا به خانه ببرد. در دلش آرزو کرد که موش به دختر کی تبدیل شود و همان طور هم شد. پس دخترک را به خانه برد تا مثل بچه اش از او مراقبت کند.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
روزها گذشت و گذشت تا اینکه دختر بزرگ شد و به سن ازدواج رسید. پدر از او پرسید: «دخترم، دوست داری با چه کسی ازدواج کنی؟»

دختر جواب داد: «پدر جان می خواهم با قوی ترین موجود روی زمین ازدواج کنم!» پدر گفت: «آفتاب از همه قوی تر است. یعنی می خواهی با آفتاب عروسی کنی؟» و بعد لبخندی زد و پیش آفتاب رفت و ماجرا را گفت.

آفتاب جواب داد: «او را به ابر بدهید که از من قوی تر است، چون او هر وقت که بخواهد می تواند جلوی مرا بگیرد و نورم را بپوشاند.» مرد پیش ابر رفت و ماجرا را گفت.

ابر گفت: «باد از من پرزور تر است. چون هر وقت بخواهد می تواند مرا به شرق یا به غرب ببرد.» پس مرد پیش باد رفت و ماجرا را به او گفت. باد گفت: «ولی من با تمام قدرتم نمی توانم کوه را بجنبانم. بهتر است پیش کوه بروی.»
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
مرد پیش کوه رفت و ماجرا را گفت. آن وقت کوه جواب داد: «موش از من هم قوی تر است، چون با دندان هایش، ذره ذره سنگ ها را کنار می زند و خاک مرا می شکافد و برای خودش لانه می سازد.»

مرد دخترش را پیش موش برد و ماجرا را گفت. موش جواب داد: «خوشحال می شوم با دختر تو ازدواج کنم. ولی من جثه کوچکی دارم و لانه ام نیز کوچک است و برای دخترت مناسب نیست.»

مرد فکر کرد و بعد از خداوند خواست تا دوباره دخترش را به موش تبدیل کند. همان طور هم شد و آنها سالیان سال با خوشی و خوبی در کنار هم زندگی کردند.
 
بالا پایین