جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

همگانی ققنوس چیست؟

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط •Kiana• با نام ققنوس چیست؟ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 587 بازدید, 21 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع ققنوس چیست؟
نویسنده موضوع •Kiana•
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط •Kiana•
موضوع نویسنده

•Kiana•

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,133
5,317
مدال‌ها
2
در اساطیر چین ققنوس دیگری موسوم به چی سانگ یا ققنوس کوهساران نیز وجود دارد. این ققنوس، ققنوسی است که به روزگار دودمان جو نقشهٔ رودها را به یو پیشکش کرد.
 
موضوع نویسنده

•Kiana•

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,133
5,317
مدال‌ها
2
داستان کوتاه ققنوس نوشتهٔ سیلویا تاون سند وارنر در کتاب ققنوس نوشتهٔ سیلویا تاون‌سند وارنر (به ترجمه حامد حسینی بافقی از انتشارات سوره مهر) ققنوس از یک موجود افسانه‌ای به یک واقعیت تصویر شده و نماد هویّت و موجودیت یک ملّت است که بازیچهٔ هوس‌ها و امیال افراد سودجو و منفعت طلب قرار می‌گیرد. در این داستان کوتاه و تاثیرگذار ققنوس پرنده‌ای زیبا و اصیل باستانی مشرقی است که در منطقه‌ای در خاورمیانه حوالی عربستان زندگی می‌کند که به دست یک شخص سرمایه‌دار انگلیسی به اسم «آقای پالدرو» اسیر می‌شود و آن را در یک قفس زندانی و حبس می‌کند تا از نمایش دادن آن در باغ‌وحش پول خوبی به جیب بزند، اما پس از مدتی وقتی که می‌بیند ققنوس در قفس و اسارت برای مردم جذاب نیست و نظر مردم را جلب نمی‌کند، تصمیم می‌گیرد از این پرنده باشکوه و باعظمت یک موجود حقیر و مسخره به وجود بیاورد تا برای مردم جالب به نظر برسد. او مدام به این پرنده زجر و عذاب می‌دهد، اما درنهایت پس از تحمل سختی و ظلم بسیار، ققنوس همچون یک ملّت تحت ظلم و استبداد قیام می‌کند و تمامی کسانی را که مسبب رنج او شده‌اند در آتش خود می‌سوزاند و دوباره از نو آزاد متولد می‌شود. در بخشی از داستان می‌خوانیم: “پرنده‌های دیگر را به قفس او انتقال دادند. پرنده‌های ذاتاً تند مزاج و جنگجو. آن‌ها به ققنوس منقار می‌کوفتند و او را آزار و اذیت می‌کردند. ولی ققنوس آنقدر اجتماعی و نیک رفتار بود که پرندگان دیگر پس از یک یا دو روز از خصومت و عداوت با او دست می‌شستند. بعد از آن آقای پالدرو از گربه‌های خیابان‌گرد استفاده کرد. آن‌ها دیگر با رفتار خوش، از میدان به در نمی‌شدند. اما ققنوس به سرعت بر بالای سرشان می‌رفت و بالها‌‌ی زرین خود را در صورت آن‌ها برهم می‌کوفت و آن‌ها را می‌ترساند. ققنوس به قفسی کوچک انتقال داده شد که در سقف آن آب‌پاشی کار گذاشته شده بود. هر شب آب‌پاش به کار می‌افتاد و ققنوس به سرفه افتاد. آقای پالدرو فکر کارساز دیگری هم داشت. هر روز در مقابل قفس ققنوس قرار می‌گرفت و آن را مورد ریشخند و تمسخر قرار می‌داد و با او بدرفتاری می‌کرد. هنگامی‌ که بهار فرا رسید، آقای پالدرو در اندیشه آغاز تبلیغات عمومی پیرامون ققنوس در حال زوال می‌کرد. او می‌گفت: «ققنوس که از دیرباز مورد علاقه مردم بوده است رو به زوال نهاده است.» آنگاه آقای پالدرو چند روزی با گذاشتن دسته‌ای کاه بدبو و مقداری سیم خاردار زنگ زده در قفس، دست به سنجش عکس‌العمل ققنوس زد تا ببیند که آیا او همچنان به آشیان‌سازی تمایل دارد؟ یک روز ققنوس شروع به غلطیدن در کاه و علفها کرد. آقای پالدرو قراردادی برای حق فیلمبرداری به امضاء رساند. در نهایت روز موعود فرا رسید. چند هفته‌ای بود که علاقه مردم به ققنوس بیشتر و بیشتر می‌شد و حق ورود تا پنج شیلینگ رسیده بود. دور تا دور حصارکشی، از جمعیت خروشان بود. چراغ‌ها و دوربین‌ها به سوی قفس نشانه رفته بودند و گوینده‌ای از طریق بلندگو به حضار ندرت چیزی که رو به رخداد بود را گوشزد می‌کرد. بلندگو گفت: «ققنوس اشراف‌‌زاده دنیای پرندگان است. تنها، کمیاب‌ترین و گرانبها‌ترین نمونه‌های چوب مشرق زمین که آغشته به عطر شده‌اند می‌تواند ققنوس را اغوا کند تا لانه عشق افسانه‌ای خود را برپا سازد.» در این لحظه دسته‌ای پاکیزه از ترکه‌ها و چوب‌تراشه‌هایی معطر به داخل قفس پرتاب شدند. گوینده از بلندگو ادامه داد: «ققنوس چون کلئوپاترا هوس‌باز و چون دلربای باشکوه، چون موسیقی بومی کولی‌های سرمست. تمام شکوه و جلال و شور مشرق باستان، جادوی جاودانه‌اش و ظلم و بیداد ماهرانه‌اش…» زنی در جمعیت فریاد زد: «نگاه کنید او می‌خواهد خودش را به آتش بکشد.» لرزش در شهپرهای ققنوس افتاد. سرش را از طرفی به طرف دیگر چرخاند. پایین آمد و از نشیمنگاه خود این سو و آن سو شد. با خستگی و فرسودگی تراشه‌ها و ترکه‌ها را جابجا کرد. دوربینها به کار افتادند و نور، از هر سو بر ققنوس تابیدن گرفت. آقای پالدرو در حالیکه به سوی بلندگو می‌دوید اعلان کرد: «خانمها و آقایان! این لحظه هیجان‌آوری است که دنیا با نفسهای در سی*ن*ه حبس‌گشته آن را به انتظار نشسته است. افسانه قرنهای پیش امروز در مقابل چشمان امروزی ما رو به تجلی است. ققنوس روی تلّ چوبهایی که بسان هیزم به آتش کشیدن جسد بود نشست، چونان که به خواب آرمیده است. کارگردان فیلم گفت: «اگر تمام ماجرا همین بود، یادداشت کنید: فیلمِ آموزشی» در این لحظه ناگهان ققنوس و لانه‌اش شعله‌ور گشت. شراره‌ها به بالا زبانه کشیدند و به هرسو گستردند. ظرف یک یا دو دقیقه، همه چیز به خاکستر مبدل شد و چند هزار نفر از جمله آقای پالدرو در حریق جان باختند.”
 
بالا پایین