جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دیالوگ نویسی [قلب خاک خورده] اثر «مبینا عباسی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دیالوگ نویسی توسط مبینای شهر قصه ها با نام [قلب خاک خورده] اثر «مبینا عباسی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,977 بازدید, 46 پاسخ و 22 بار واکنش داشته است
نام دسته دیالوگ نویسی
نام موضوع [قلب خاک خورده] اثر «مبینا عباسی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع مبینای شهر قصه ها
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط مبینای شهر قصه ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ma1387

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
7
74
مدال‌ها
2
+میدونی چرا ادمای عاشق کمن
-چون قلبشون ناخوداگاه بجای اینکه بقیه رو ادم ببینه روباه میبینه
(میخندد)
+یعنی مثلا تو روباهی
(به چشماش نگاه میکند)
-ببین قلبت چی میگه
+قلبم میگه اگه تو این دنیا همه روباه باشند تو فقط ادمی
(به نوک بینیش میزند ومیخندد)
-الهی من فدای قلبت شم
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
+ فاصله ی من و تو مثله فاصله ی خورشید و ماه!
_ ولی شب یلدا که فاصله دوتاییشون کم میشه؟
+ آره! فقط یک شب...
( دستی روی گیسوان مشکی اش میکشد..)
_ یک شب هم یک شبه! کسی که عاشق باشه تمام روزهای سال را برای اون یک شب تحمل میکنه...
 

ma1387

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
7
74
مدال‌ها
2
+باز داری به چی فکر میکنی
-به عشق سابقم
(پوزخند میزند)
+مگه اون ارزش فکر کردن داره
-شاید ارزش فکر کردن نداشته باشه ولی ارزش درس عبرت شدن رو حتما داره
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
+ من سیاره ناهید رو خیلی دوست دارم! تو کدوم سیاره رو دوست داری؟
_ سیاره ی چشمانت!
+ دیگه چی؟
- سیاره قلبت!
( خنده ای تلخ!)
+ خوب میشنوم دیگه؟
- سیاره ی دستانت...
+ اونجا جاذبه نداره ها...
- پس برای همینه که من پاهام از روی زمین جداست!!
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
+ خسته نشدی از بس به پنچره خیره شدی؟( فنجان قهوه را با ناز و کرشمه روی میز میگذارد)
- ممنون بابت قهوه! نه چرا باید خسته بشم؟ بارون داره میاد...
+ هرچیزی حدی داره!
- مشکل منم همینه که حد هرچیزی رو ندونستم!
+ یک نمونه بگو!
( موهایش را پشت گوش می اندازد)
- عشق!
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
+ مارو از جهنم می ترسونند! خبر ندارند وسط جهنم نشستیم...
( تلویزیون را خاموش می کند)
- بالاخره دیگه...
+ بالاخره چی؟
- باید قبول کرد!
+ نخیر! نخیر! چرا چشم بسته باید قبول کرد؟
- باشه حالا...
+ همین کوتاه اومدن ها باعث شده قلب ها نابود بشوند و دنیا بشه جهنمی! گاهی باید در برابر هزاران حرف وایستاد
- نمیشه با همه جنگید که...
+ ولی میشه سعی خودتو حداقل بکنی
( تلویزیون را روشن میکند)
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
( حلقه را در انگشتش جابه جا میکند)
+ نمیخوای حرف بزنی؟
- چرا...
+ زودباش پس!
- چی شد به اینجا رسیدیم؟
( بدون هیچ واکنشی)
+ نمیدونم و نمیخوام بهش فکر کنم!
- پس تو دنبال یک بهونه ساده بودی!
+ از اولش مال هم نبودیم!
( حلقه را در می آورد از انگشتش و روی میز میگذارد)
- کلیشه ای ترین حرف برای رفتن...
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
(کنترل را می گیرد و تلویزیون را خاموش می کند!)
- واقعا باید زنی که سرکشی میکنه را سرش که سهله! دست و پاهاش رو برید!
( از تو آشپزخونه نگاهی به او می کند و با اعصبانتیت می گوید)
+ اگر اینجوریه به خ*یانت و فلان و بمدان باید سر زن بیچاره بریده بشه که پس هر روز سر شما دست یک زن باید باشه نه؟
( بی اختیار سکوت می کند...)
- چه ربطی داره زن؟
+ ربطش میدونی چیه؟ این که عقل شما مردا فقط یک چیز رو میگه! زن ناقص! زن هیچی نیست جز یک کالا!
- ولی...
+ ولی و اما نداره! هر مجازاتی هست زن و مرد نداره! مرد اگر خ*یانت کنه و مقابلش زن! یک مجازات باید باشه و در ضمن، مرگ حق هیچ موجودی نیست!
- گناه گناهه خ*یانت هم تاوانش مرگه!
(دستمال را روی میز پرت میکند)
+ آره... پس به افکار پوسیده ی خودت ادامه بده! هنوز قدرت یک زن رو درک نکردی! قدرت یک مادر! یک همسر! یک دختر! یک حامی... هنوز تو دوران قاجار دست و پا میزنید!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین