جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [قلب سنگی]‌ اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط itszari. با نام [قلب سنگی]‌ اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 744 بازدید, 20 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [قلب سنگی]‌ اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
ای باران ببار
با دردهایت بیا
و بار دردهایت را
بر روی قلب زخمیِ من بتکان
من زنده‌ام با غم و درد
آتش این چراغ
تکه‌های قلب زخمی‌ام را می‌سوزاند
ای باران همچو مروارید
با دردهایت بیا
و زهر دردهایت را
بر روی قلب خسته‌ی من بچکان
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
و اینک من هنوز، در حسرت آن نوازشی هستم
که در دستان تو یخ زد
و گیسوبان مشکی رنگ من
تا ابد در حسرت آن دستان نوازش‌گرانه‌ات می‌ماند
و شعرهای من
همانند کتابی بر گوشه‌ای از قفسه‌ خاک خورد
و با سکوت حکم‌فرمای پاییز قندیل بست.
تو روح کدام صدفی که گویی راز دلم را به او گفتم؟
و من روح خشکیده‌ی کدام گل‌ام
که تو عطر تنم را دوست داشتی؟
دستانت را در دستان سردم بگذار
تا شمعدانی‌ها جان تازه‌ای بگیرند
تا گویی عاشقان شهر
مهربانی و بودنت را در کنار من‌ جشن‌ بگیرند
و پرندگان ز عشق ما آواز خوانند
تو را در تصورات خشکیده‌ام می‌دیدم
اما اینک، در دلم جوانه زدی
تا در بوی حضور بودنت باری دیگر زنده شوم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
می‌دانم نیمه شبی، مرا رها خواهی کرد.
آن نیمه شبی که، صدف‌ها در دل و اعماق دریا
که گور مانندی بیش نیست خفته‌اند
که پرندگان آواز دل‌تنگی سر داده‌اند.
می‌دانم دیگر ساز دلت با صدایم کوک نیست
صدایی که برای من شعر و آواز برنمی‌گزیند
در هوشیاری‌ام به سوی تو نمی‌آیم
اما می‌دانم، نیمه شبی مرا رها خواهی کرد.
بوی آن شب مشامم را قلقلک می‌دهد
آه قلب سنگی‌ام، آماده باش او رهایت خواهد کرد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
خانه‌ای ویران
و اشتیاق کورکورانه‌ی من
همانند پدری که
همچنان منتظر دیدار فرزندش است
اما اشتیاق فرزندش کور شده است
میز و چراغی
کاغذهای سپید
کورسوی اندکی امید
قلم‌های بی‌جان
و شعرهایی پر از غم و اندوه
این‌ها چیزی است
که بعد از تو برای من مانده است
نکند که آن‌ها را هم با خود ببری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
راست می‌گفتند
هر چه قسمت باشد، همان می‌شود
اما من به قسمت و تقدیر اعتقاد نداشتم
چرا اعتقاد نداشتم؟
چون اعتقادم به این بود که قسمت و تقدیر را
خودمان به وجود می‌آوریم.
چون اعتقاد داشتم
هر کسی قلم زندگی‌اش دست خودش است
امروز بخواهد
در برگ سپیدی برای خود خنده می‌نویسد
فردا برای خود گریه می‌نویسد
نخواهد هم، مرگ را ترجیح می‌دهد
قسمت دست ماست، بیایید قسمت‌ها را
از یکدیگر نگیریم، دیروز را تجربه کنیم
فردا را به روزی دیگر نفروشیم
با گذشته‌مان آیندمان را بسازیم
با آیندمان، فردایمان را
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
در غربت‌ترین جاها دلم صدایت کرد
و تو با طنین دل‌نوازی برایم شعر سرودی
با دست‌هایت حس شماتت گونه‌ای
به دستان سرد و تن بی‌روحم تزریق کردی
باری دیگر با چشمانت به من امید بخشیدی
با لب‌هایت باری دیگر برایم خندیدی
با تنت پناهگاه محکم و استواری به من هدیه دادی
چیزی در من فروکش کرد
گلی در قلب من شکفت
گویی دوباره در گهواره‌ی کوچکی خویش
به خوابی عمیق فرو رفتم
اما چه حیف که خواب بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
بوی باران، بوی غم، بوی خاک
شاخه‌های شکسته، دیوارهای کاه‌گلی
آسمان آبی، ماه درخشان
درختان سبز، درخت کاج
عطر رازقی، رقص دلنشین باد
شعرهای عاشقانه‌ی ما
خلوتگاه کبوتران م*ست
اندک‌اندک می‌رسد فصل بهار
خرسنداند کودکان
می‌روند سوی کوه‌ها و دشت‌ها
گندم‌ها و نخل‌ها
غنچه‌های تشنه لب
کودکان خندان
جام لبریز شراب
آفتاب و رقص پروانه‌های شاداب
اندک‌اندک می‌رسد فصل بهار
می‌روم سوی چشمه‌زار
تکه‌های سنگ‌‌ کنار نخل‌ها
می‌خوانم نغمه‌ای با پرندگان
تا بماند تا ابد، این روز ماندگار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
شب است، از قطرات باران خیس
چشمانم به یاد نبودت همانند سیل جاری‌ست
نکند دیگر تو را نبینم؟
آه، قلب سنگی‌ام دیگر تاب ندارد
این خانه‌ی ویرانه بی‌تو سقف ندارد
نکند دیگر تو را ندارم؟
آه، قلب سنگی‌ام دیگر باورت ندارد
نکند خفته‌ام؟ این خواب دگر بیداری ندارد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
بعد از تو
شعرهایم ناامیدند
کلمات در وصف نبودت حقیراند
اما شعر می‌نویسم
شعرهایم هم قافیه نیستند
وزن‌شان یکسان نیستند
اما می‌دانم
شعرها مرا به تو خواهند رساند
شعرها تو را ردیف خواهند کرد
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
دیگر مرا شوقی نیست
دیگران خوش باشند و ما هم تماشاگر!
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین