دلنوشته تکمیل شده قلمِ احساس | Nafiseh_H

[Nafiseh.H]

دلنوشته‌ی: قلم احساس
به قلم: Nafiseh_H
ژانر: تراژدی.
کپیست: @الهه ماه :)
"مقدمه"
واژه‌نامه‌ی دل‌تنگی را ورق می‌زنم،
تمامی ندارد!
انگار بغض نویسنده هنگام به قلم کشیدن احساسش با قوی‌ترین فیلتر شکن‌ها هم نشکسته‌ است که این‌گونه
بغض را خانه نشین گلویم کرده است!​

 

[- نغمه -]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:

♡قوانین تایپ دلنوشته♡

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
♡تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته♡

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
♡تاپیک جامع درخواست تگ دلنوشته♡

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
♡تاپیک جامع درخواست جلد♡

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
♡تاپیک اعلام پایان دلنوشته♡

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
♡سوالات و مشکلات دلنویسان♡



با آرزوی موفقیت برای شما:

♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡​

 

[Nafiseh.H]

می‌گویند، از دل که بر‌ آید بر دل نشیند!
پس می‌نویسم از موج‌های پر‌طلاطم
و هیاهوی درونم تا بر ساحل افکار زیبای‌تان
بنشیند... ؛​

 

[Nafiseh.H]

می‌نویسم از ابرهای سیاهِ دل‌تنگی که بر لوحِ آسمان دلِ مرده‌ام هک‌‌ شده‌اند؛
گویا تا ادب را به جا نیارم و قلبم را ایستاده نبینند،
قصد رفتن نمی‌کنند!​

 

[Nafiseh.H]

از پرنده‌ی بی‌رنگ جمال اقبالم که بر بام تنهایی‌ام لانه کرده
و پا به حریمِ تاریکِ بغضم گذاشته و آواز روح خراش مرگ را سر می‌دهد!​

 

[Nafiseh.H]

قلم احساسم این‌بار اشک‌های شبانه‌‌ی شوری که بالینم را تر می‌کنند را به جوهر می‌کشد؛
به‌خدا قسم که از چشمه‌ی جوشش این‌ همه قطره‌ی داغ در حیرتم!​

 

[Nafiseh.H]

از قلبی می‌نویسم که زخم زبان‌ها متلاشی‌اش کرده‌اند و تکه‌های خونینش تیزتر و مجروح‌تر از آنی هستند که با چسب زخم‌های بچگیِ‌ ناز‌های‌مان، درمان شوند!​

 

[Nafiseh.H]

و ممنونم از بغض بی‌درمانی که روزهاست
در گلوی خشکیده‌ام خانه کرده و سودای زجر کش کردنم را در سر دارد،
لااقل فیق نیمه راه و نامردی در کارش نیست!​

 

[Nafiseh.H]

گاهی ام از خنده‌هایی می‌نویسم که از هزاران‌ گریه هم سر‌ترند؛
و این روزها چون کودکی بی‌سواد که الف‌ را را نمی‌داند، با غم هم غریبه شده‌ام!​

 

[Nafiseh.H]

از تنهایی می‌نویسم!
و چه مهربان است دوستی این‌چنین که در هر شرایطی رهایت نکرده و من او چه نان و نمک‌ها که نخوردیم... و‌ چه‌قدر تنهایی زیباست!​