جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ریپِر با نام {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,290 بازدید, 40 پاسخ و 30 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ریپِر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
عشق تو، مانند نسیمی لطیف بود که در روزهای سرد زندگی‌ام وزید و قلبم را با گرمای خود نوازش کرد، همچون آفتابی که بر برف‌های یخ‌زده می‌تابد. اما حالا، آن نسیم به طوفانی تبدیل شده است که همه چیز را با خود می‌برد، مانند سیلابی که هر چیزی را در مسیرش نابود می‌کند. من در میانه این طوفان، تنها و بی‌پناه مانده‌ام، همچون درختی که در طوفان به شدت تکان می‌خورد و ریشه‌هایش را در زمین حس نمی‌کند. هر روز، در آینه به چهره‌ام نگاه می‌کنم و می‌بینم که چقدر پژمرده شده‌ام، مانند گلی که در باغی بی‌توجهی پژمرده می‌شود… .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
چرا باید عشق ما این‌گونه به پایان برسد؟ آیا روزی خواهد آمد که دوباره در آغوش تو احساس امنیت کنم، مانند پرنده‌ای که پس از طوفان به آشیانه‌اش بازمی‌گردد؟ یاد تو، مانند شعله‌ای است که هرگز خاموش نمی‌شود، اما این شعله، به جای روشنی، تنها درد و اندوه به همراه دارد، همچون آتش سوزان که به جای گرما، سوختگی به جا می‌گذارد. در هر غروب، وقتی خورشید به آرامی در افق غروب می‌کند، من به یاد تو، در دل تاریکی می‌گریم و در دل خود می‌پرسم: آیا می‌توانم دوباره تو را ببینم، مانند گم‌شده‌ای که در جستجوی نور است؟

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
در دل شب، وقتی ستاره‌ها به یاد تو می‌درخشند و ماه در آسمان به تنهایی می‌نگرد، من در تاریکی غم‌هایم غرق می‌شوم، مانند قایقی که در دریای طوفانی سرگردان است. یاد تو، مانند سایه‌ای در زندگی‌ام باقی مانده است؛ سایه‌ای که هرگز از دلم نمی‌رود، همچون نشانه‌ای از یک عشق فراموش‌نشدنی. هر لحظه‌ای که با تو بودم، مانند یک خواب شیرین بود که حالا به کابوس تبدیل شده است، مانند گلی که در باغی پژمرده می‌شود و زیبایی‌اش را از دست می‌دهد… .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
چگونه می‌توانم فراموش کنم؟ چگونه می‌توانم این درد را از قلبم بیرون کنم؟ تو رفتی و من هنوز در خیابان‌های خالی، در انتظار صدای تو هستم، مانند مسافری که در ایستگاه خالی قطار به انتظار نشسته است. عشق ما، قصه‌ای ناتمام است که در صفحات زندگی‌ام جاودانه خواهد ماند، همچون کتابی که هرگز بسته نمی‌شود. در هر قدم، در هر نفس، در هر یادآوری از تو، قلبم به یاد روزهای خوش گذشته می‌تپد و اشک‌هایم، مانند باران بی‌پایان، بر گونه‌هایم می‌چکد، همچون رودخانه‌ای که هرگز خشک نمی‌شود… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
عشق تو، مانند بارانی بود که در روزهای خشک زندگی‌ام بارید و زمین دل‌زده‌ام را سیراب کرد، همچون نوری که در دل تاریکی می‌تابد. اما حالا، این باران به طوفانی تبدیل شده است که همه چیز را با خود می‌برد، مانند سیلابی که هر چیزی را در مسیرش نابود می‌کند. من، در این سیلاب غم، غرق شده‌ام و هر قطره‌ی اشک، یادآور لحظات شیرینی است که با تو گذرانده‌ام، مانند گلی که در باغی سرسبز می‌شکفد… .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
چشم‌هایم، مانند دو دریاچه‌ی آرام، حالا پر از طوفان و امواجی بی‌رحم شده‌اند، همچون آسمانی که در یک لحظه به طوفان می‌افتد. هر بار که نامت را می‌برم، قلبم مانند پرنده‌ای در قفس به تپش درمی‌آید، همچون نغمه‌ای که در دل تاریکی گم شده است. تو رفتی و من ماندم با دلی که به یاد تو می‌تپد، اما دیگر هیچ‌گاه نمی‌تواند شاداب شود، مانند گلی که در بیابان خشکیده است. آیا می‌دانی که در هر گوشه‌ی این دنیا، یاد تو به من خیره شده است، مانند نوری که در دل شب به دنبال راه می‌گردد؟ عشق ما، مانند یک شعر ناتمام است که هر بیتش را با اشک‌های خود نوشته‌ام، اما هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد، همچون داستانی که هرگز فراموش نمی‌شود… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
در هر گوشه‌ای از این شهر، یاد تو به چشم می‌خورد، مانند سایه‌ای که در دل تاریکی می‌رقصد. در هر کوچه، در هر کافه، در هر آهنگی که می‌شنوم، احساس تو را حس می‌کنم، همچون بویی که در هوای خنک بهار پراکنده شده است. عشق ما، مانند یک داستان عاشقانه بود که به ناگاه به تراژدی تبدیل شد، همچون قصه‌ای که در میانه‌ی راه به بن‌بست می‌رسد. تو رفتی و من ماندم با قلبی شکسته و روحی خسته، مانند درختی که در طوفان ریشه‌اش کنده شده است… .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
هر شب، در خواب‌هایم به دنبال تو می‌گردم، اما وقتی بیدار می‌شوم، تنها سایه‌ای از تو باقی مانده است، مانند غباری که در نور خورشید می‌رقصد. عشق تو، مانند یک کتاب قدیمی است که صفحاتش پاره شده و داستانش ناتمام مانده است، همچون گنجینه‌ای که در دل خاک مدفون شده. آیا روزی خواهد آمد که دوباره بتوانم این کتاب را بخوانم و از عشق تو لذت ببرم؟ در هر یادآوری از تو، قلبم مانند پرنده‌ای در قفس به تپش درمی‌آید و من در این قفس، به انتظار آزادی‌ام نشسته‌ام، مانند مسافری که در ایستگاه خالی به انتظار قطار نشسته است… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
زندگی‌ام، مانند یک تابلو رنگ و رو رفته است که رنگ‌هایش با رفتن تو محو شده‌اند، همچون گل‌هایی که در آفتاب سوزان پژمرده می‌شوند. هر روز، در آینه به چهره‌ام نگاه می‌کنم و نمی‌توانم آن دختر شاداب و سرزنده را پیدا کنم که روزی عاشق تو بود، مانند تصویری که در آب زلال به آرامی محو می‌شود. قلبم، مانند یک ساز بی‌صدا، دیگر نغمه‌ای نمی‌زند و در سکوتی سنگین غرق شده است، همچون دریایی که در آن هیچ موجی نمی‌زند.

یاد تو، مانند یک سایه‌ی همیشه حاضر است که در هر لحظه به من نزدیک‌تر می‌شود، مانند بویی که در باد می‌پیچد و هر لحظه بیشتر به یاد می‌آورد. در هر صبحی که بیدار می‌شوم، صدای خنده‌ات را در گوشم می‌شنوم و در هر شب، خواب‌های شیرین تو را در آغوش می‌کشم، همچون نغمه‌ای که در دل تاریکی می‌رقصد… .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,828
18,980
مدال‌ها
5
اما وقتی صبح به واقعیت برمی‌گردم، تنها چیزی که باقی مانده، درد و اندوهی است که مانند زنجیری بر دلم سنگینی می‌کند، همچون بارانی که بر دوش کوه‌ها فشار می‌آورد.

آیا می‌دانی که هر بار که باران می‌بارد، من به یاد تو و روزهای شادمانه‌ام می‌افتم؟ هر قطره‌ی باران، مانند اشکی است که بر گونه‌هایم می‌چکد و یادآور خاطراتی است که هرگز فراموش نخواهم کرد، مانند نغمه‌ای که در دل شب به گوش می‌رسد. عشق ما، مانند یک افسانه‌ی غم‌انگیز است که در دل شب‌های تاریک زندگی‌ام همیشه زنده خواهد ماند، همچون شعله‌ای که در دل باد می‌رقصد و هرگز خاموش نمی‌شود… .

***
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین