جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده [قمر نقره‌ای] اثر «نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط Ciel با نام [قمر نقره‌ای] اثر «نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,687 بازدید, 30 پاسخ و 23 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [قمر نقره‌ای] اثر «نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Ciel
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ciel
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

دل آشوبم انگار، بر دلم زخمی نشست!
شب‌هایم سوخت و بر وجودم، گرد خاکستر نشست.

آن نقره‌ی سوزناکِ آسمان، آخر گرفتارم کرد
مرا مضحکه‌ی عالم و شاید، تا ابد تباه و نابودم کرد!

دل تو، هرگز رامِ این عشق نشد
گویی به هر دری زدم، عاشق و شیدا نشد!

سرشت تیره‌ات را به سپیدی سوق دادم
دلم می‌خواست ببینم ماهی، آسمانی

هرگز ندیدم مهتابی در آسمان‌ها
آخر طینت بد، خوب را می‌کشاند سمت تباهی
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

نماندی و هوای دلم شد طوفانی
آوار کرد کالبدم را به همین سادگی

در این خانه‌ی مخروب، شاید آدمی
نبود در سرش میل آوارگی!

مثل پر پروانه چیده شد، افسانه‌ام
رخت سفر بست و دل کند که این بیچاره‌ام!

در نهادم حبس ماند جهل و خطر
در سرم خواب ماند رویای بی‌پروای من
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

صبوری را تو ز یادم بردی
عقل و دینم را همه، یک‌جا باهم بردی.
 من که سرودم از زبان ماه
شب و دلدادگی‌ را
من که باریدم به‌جای اَبر
دانه‌های بی‌تاب نقره‌ای رنگ را

حس مرگ را تو به یادم دادی.
تلخی را تو در سرم که جای دادی.
برگ‌های این دفتر را تو به آخر رساندی.
سیه کردی کاغذ سپیدم را
حافظ این قلب نبودی و تنها من
فروغ اشعار خود شدم.

 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

ای بخت بد، تو با من چه کردی؟
این عاشق را که آخر، بیچاره کردی!

سقوطم را شبی، بی‌مهتاب
به پروانه‌ای بی‌بال تشبیه کردی.

بخت نگونم می‌دانی؟
بی‌آسمان، جهانی هرگز نمی‌شود.
بنگر منِ بی‌قمر، بی‌ثمر که می‌شوم!

دلم را گرفتی و آن را
به شیشه‌ای شکسته تبدیل کردی.

بخت حزینم
ساز عشقت را کوک کن.
من با ساز ناکوک این جهان، نمی‌رقصم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

با عشقِ یار، نوشتم قصه‌ی سرخ جوانی را
بنگر گذشت دورانم، سپید شده زلف‌هایم

با خطِ چشمان یار، کشیدم بر رخساره‌ام قدم‌های پیری را
بنگر از گذشته که نمی‌شود این‌گونه، سهمناک گذشت!

سرو بودم روزی، تیشه‌ای ز دستان تو
بُرید ریشه‌ام را، سوزاند بیشه‌ای را

بی‌تو محکوم ماندم و تا ابد، دریغ از تو دگر
یاس را میان گیسوان که بگذارم؟ هرگز نتوانم.

عمر این عشق تمام نمی‌شود، شاید
شبی در آسمان دلم، دوباره ماه را ببینم!


 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
شبی ماند مهتاب در آسمان تنها
دل به او سپردم و چه تلخ
دست‌هایم به طاق آسمان نمی‌رسد.
وگرنه، می‌بافتم موهایش را
می‌‌بردم غمش، می‌گذاشتم خنده‌ای روی لبش
کاش می‌توانستم.
ستاره‌ای شوم و برایش بتابم.
ابر شوم و بر گَرد غمِ صورتش ببارم.
کاش دست‌‌هایم به ماه می‌رسید.
تا در کنج دلش، آواز شوم و برایش بخوانم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
میان تاختن زمستان، شاید تو برایم
اُمید رسیدن به بهاری!
میان غبارِ اغبر، شاید تو برایم
همان مهتاب نقره‌ی آفاقی!
میان گمراهی اگر باشم، شاید تو برایم
همان مسیر سرسبز بهاری!
در دل، شکوفه‌ای اگر باشد تو
همان گل سپیدِ روی شاخساری.
در دل تلألو نوری اگر باشد تو
همان قمر سیمگون آسمانی.
آبیِ آسمانم
تو همان، نیل نیلگون نگاهی

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

من همان شاخسار درخت مجنونم
در خاک ماندم و برای لیلی
بنگر، دیگر نتوانستم بمانم!

ریشه‌هایم سوخت و می‌بینی این خاک نمور
مرا از بطن زمین، جدا کرد؟
می‌بینی تیشه‌‌های دلتنگی
جان ز شاخه‌هایم گرفت؟

تا من سوختم و همدم تیشه‌ها شدم
لیلی‌ام آمد
حال زیر سایه‌ام نشسته است
دیدم رخ مهتابش را
دیدم رسوب زیبای وجودش را
اما چه فایده؟
من دیگر خشکیدم.


 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

دل را روان کردم به سمت آسمان
شاید پیدا شدی!
ماه من
از مخروبه‌های قلبم تنها
یک تو باقی مانده است و یک عشق
از صبر شکسته‌ام تنها
یک من باقی مانده‌است، بی‌تو
از شب‌هایم، ماه گریخت و تنها
یک من مانده‌است و یک مرداب
از وجودم یک غفلت برآمد و شاید
یک من گم شده‌است و یک مهتاب
در آغوشم محاصره‌ات نکردم و شاید
میان اَبرهای سیه رنگ آسمان
یک من سرگردان مانده است و یک تو
بی‌همتا!


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
دلم هوس جام خمر
باده‌ی شرب نکرده‌است.
دلم هوای سرخوشی
سرمستی ز این می نکرده‌است.
دل اگر بخواهد، تو را می‌خواهد.
تا تو هستی، خمر و باده‌ی سرخ را چه کنم!
تا تو هستی، سرمستی ز شراب کدر را چه کنم!
تو که باشی.
جام تهی من، پُر می‌شود ز عشق تو
اگر باشی، سَر می‌رود از این قدح
حس سرمستی من... .
 
بالا پایین