جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

همگانی لگولاس

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط شاهدخت با نام لگولاس ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 444 بازدید, 23 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع لگولاس
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
در هنگام مواجههٔ گیملی با ائومر، لگولاس از دوستش، گیملی، طرفداری کرد و ائومر را به مرگ تهدید کرد اگر به دورف آسیبی برساند. او گیملی را پشت اسب خود نشاند و تا فنگورن برد. آن‌ها میلی برای رفتن به داخل جنگل نداشتند. همان شب چهره‌ای کلاه پوش در کنارهٔ جنگل خود را نشان داد و لگولاس اولین کسی بود که متوجه فرار اسب‌هایشان شد و همچنین نظر آراگورن را مبنی بر اینکه صدای اسب‌ها مشتاقانه بود و نه از روی ترس تأیید کرد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
وقتی که وارد جنگل شدند لگولاس گفت که دوباره در بین این درختان احساس جوانی می‌کند و گفت که در روزهای پیش از این او می‌توانست اوقات خوشی را در آنجا بگذراند. وقتی که آن سه، چهره‌ای کلاه‌پوش را در نزدیکی خود دیدند گمان کردند که همان فرد دیشبی است و هر کدام دست به سلاح‌هایشان بردند ولی آن شخص گفت: «آن کمان را کنار بگذار، ارباب الف.» و کمان لگولاس بی‌درنگ از دستش افتاد ولی بعداً آن را برداشت و وقتی مرد پشتش به آن‌ها بود تیری در کمان گذاشت و خواست که شلیک کند ولی در همان زمان پیرمرد چهرهٔ حود را نشان داد و لگولاس بلافاصله گندالف را شناخت و تیر را به سمت هوا شلیک کرد که در هوا آتش گرفت. گندالف رو به لگولاس کرد و گفت: «دوباره می‌گویم؛ از دیدارتان خوشوقتم، لگولاس»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
همراه با روهیم
در صحبت با گندالف، لگولاس نقش رهبر را برعهده داشت؛ اولین کسی بود که دربارهٔ مری و پی‌پین سؤال کرد و در مورد فرار معجزه‌آسای گندالف پرسید. بعد از داستان‌ها گندالف پیام گالادریل را به هرکدام از آن‌ها رساند. پیام لگولاس چنین بود:

«لگولاس سبز برگ، ای که در زیر درختان
دیرزمانی به شادی زیسته‌ای. مراقب دریا باش!
اگر فریاد مرغان نوروزی را در ساحل بشنوی
دیگر دلت را در جنگل آرامشی نخواهد بود.»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
چشمان تیزبین لگولاس بار دیگر به کمک گروه آمد و او از آیزنگارد و ادوراس هر دو، از دور جاسوسی کرد. در دروازهٔ مدوسلد لگولاس تنها کسی بود که سلاح‌هایش را بی‌درنگ بر زمین گذاشت. گیملی با ائومر نمی‌راند مگر لگولاس در کنار آن‌ها می‌بود و لگولاس نیز با خشنودی پذیرفت و ائومر گفت: «لگولاس در سمت چپ من و آراگورن در سمت راستم و کسی را یارای ایستادگی در برابر ما نخواهد بود!»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
شبِ جنگ، وقتی لگولاس بر شاخ‌آواز ایستاده بود گفت که در اینجا احساس راحتی نمی‌کند ولی گیملی او را آرامش داد و لگولاس اذعان داشت که از اینکه در کنار دورف است بسیار خرسند است. همچنین لگولاس آرزو کرد که ۱۰۰ کماندار الف در اینجا با او می‌بود که بسیار بهتر از کمانداران روهریم هستند. در ابتدای جنگ لگولاس بیست اورک را با تیرهایش کشت و این برای گیملی بسیار سخت بود که در جنگ از الف عقب بی‌افتد وقتی گیملی برای بار دوم به سمت لگولاس رفت و آمارش را گرفت لگولاس ۲۴ و گیملی ۲۱ اورک را کشته بودند. در همان زمان آتش اورتانک دیوار را تخریب کرد و آخرین تیر لگولاس باعث نجات آراگورن شد که بر روی زمین افتاده بود. در انتهای جنگ لگولاس تعداد ۴۱ اورک را کشته بود و گیملی به یک عدد از او جلوتر بود.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
در راه آیزنگارد لگولاس علاقهٔ زیادی نسبت به هورنها نشان داد و در این باره با گندالف بحثش شد و صدای نارضایتی گیملی را درآورد. لگولاس پس از شنیدن سخنرانی گیملی در مورد غارهای درخشان آگلاروند به او قول داد که با او به آن غارها بیاید اگر گیملی با او به دیدن فنگورن برود. در آیزنگارد او از هم غذایی با گیملی، آراگورن و هابیتها بسیار لذت برد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
بازگشت شاه
وقتی آراگورن راه خود را مشخص کرد و گفت که از جادهٔ مردگان می‌گذرد، لگولاس و گیملی با قاطعیت تمام با او همراه شدند.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
در میان راه‌های مردگان همراه با گروه خاکستری، لگولاس تنها کسی بود (به جز الادان و الروهیر، پسران الروند) که ترسی از مردگان به خود راه نداد و این احتمالاً قدرت الف‌های برین را در دنیای دیدنی‌ها و نادیدنی‌ها اثبات می‌کند؛ ولی او نیز به نحو خود در آن سفر دل‌شکسته شد - وقتی که او در پلارگیر صدای مرغان دریایی را شنید و پیش‌بینی گالادریل به حقیقت پیوست. در آینده وقتی که به داستان این سفر می‌رسیدند لگولاس بازمی‌ایستاد و گیملی می‌گفت: «من علاقه‌ای به یادآوری آن خاطرات ندارم». لگولاس وقتی آراگورن را هنگام رهبری لشکر مردگان دید با خود فکر کرد که آراگورن چه قدرتی می‌داشت اگر از حلقهٔ یگانه استفاده می‌کرد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
لگولاس همراه با آراگورن توسط کشتی به نبرد دشت‌های پله‌نور رسیدند و همراه یارانش در آن نبرد شرکت کرد. او در آن جنگ زنده ماند و بارها پس از آن در مورد احتمال تسلط و سلطهٔ انسان‌ها بر زمین با گیملی صحبت کرد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
نبرد مورانون و بعد از آن
لگولاس برای آخرین بار در کنار دوستانش در نبرد مورانون شرکت کرد. او شاهد سقوط برج تاریک بود و در جشن قدردانی از کارهای فرودو و سام، در دشت کورمالن شرکت کرد. آن شب او نخوابید و به جنگل رفت و از ترانه‌ای از دریا خواند.
 
بالا پایین