مطالب طنز مامان حدیث

[حسام]

امروز با خانومم دعوام شد..

من:
اگه خیلی ناراضی بودی و ازم خوشت نمیومد میخواستی روز عقد بله نگی…!!!😡

خانوم:
من روز عقد به تو بله نگفتم!
یکی پشت سرم گفت:
« داماد شبیه میمونه»
منم گفتم بله..

اینم از زن زندگیمون...
به چی دلمون خوش باشه...😂

 

[حسام]

سر کلاس بودیم یکی از پسرا خوابیده بود یهو استاد اومد زد رو شونش گفت خوابی؟ پسره پرید هول شد گفت نه آقا دراز کشیده بودیم! هیچی دیگه همه داشتن صندلی ها رو گاز می زدن😂😂

 

[حسام]

‏استادمون معادله انتگرال نوشت گفت کی حاضره این مسئله رو حل کنه.از اون ته داد زدم زمان،زمان همه چیو حل میکنه استاد..



سه ترمه منتظرم زمان مسئله پاس شدنمو حل کنه😁

 

[حسام]

قبل از بيست سالگى:
كسى حق نداره به من بگه چيكار كنم



بعد از بيست سالكى:
ناموسا يكى به من بگه چه کار کنم.

😂😂

 

[حسام]

مامانم:
هیچوقت دروغ نگو کار خیلی بدیه!
همچنین مامانم ساعت ۷ صبح:
پاشو ساعت ۱۱عه!😂😂😂

 

[حسام]

تو تاکسی بودم هرکی پیاده میشد درو محکم میبست

راننده هم هی فحش میداد: هِی خرِ فلان...!



تا پیاده شدم داشتم خیلی آروم درو میبستم
دیدم راننده بِربِر داره منو نگاه میکنه!



هول شدم گفتم چیه خرِ فهمیده ندیدی؟!! 😂😁

 

[حسام]

نوشته یک قدم به بهشت مانده باشد صدایت از جهنم بیاید برمیگردم کنارت!


داداش نمیخواد حالا بخاطر یه دختر رو پل سراط ترافیک درست کنى...تو برو من قول میدم اونور هواشو دارن😂

 

[حسام]

تو اتوبوس یه پیرمرده گفت جَوون بلند میشی من بشینم؟ کمرم درد میکنه، گفتم شما هم وقتی جَوون بودی صندلیتو میدادی بقیه بشینن؟ گفت بله بله البته، گفتم واسه همینه ک کمرتون درد میکنه من اشتباه شمارو تکرار نمیکنم😂
تکرار نمیکنم😐😂

 

[حسام]

پسره رفته خواستگاری ...




رفتن تو اتاق با هم حرف بزنن، دختره با عشوه میگه:
من قصد ازدواج ندارم! 😉

پسره هم کم نیاورد و گفت :
منم همینطور...
فقط اومدم خونه تون موز بخورم 🍌😂😂

 

[حسام]

واقعا ارزش خوندن رو داره👇🏻



















ولي ارزش نوشتن رو نداشت، خیلی طولانی بود ننوشتم !😐😂😂