جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه [ متن‌های تقدیمی ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط - گیتی - با نام [ متن‌های تقدیمی ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,891 بازدید, 146 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع [ متن‌های تقدیمی ]
نویسنده موضوع - گیتی -
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شَکَت؛

روحاء

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,416
21,161
مدال‌ها
15
نصفِ‌شب، وقتی بیدار شدم بروم آب بخورم، صدای آقا جان از توی ایوان درآمد که برایش آب ببرم. درِ یخچال را که باز کردم، ملیحه و مامان و بی‌بی هم آب خواستند. آدم توی خانه ما گناهکار می‌شد که نصفِ‌شب آب بخورد! تنها کسی که آب نخواست محمد بود. خواستم با او شوخی کنم و تهِ آبِ لیوانِ آقا جان را روی صورتش بریزم؛ ولی دلم نیامد. برای همین، آبِ تهِ لیوان را ریختم روی صورت ملیحه و گفتم: «اینم آب!». قبل از اینکه ملیحه بلند شود و بیاید دنبالم، توی همان تاریکی پریدم تو رخت‌خواب محمد و پشتش پناه گرفتم. ملیحه هم اشتباهی اول نصف لیوان آب سرد را ریخت روی بی‌بی، که هر شب کنار من می‌خوابید، و بعد هم که فهمید پیش محمد خوابیده‌ام نصف دیگرش را باز هم اشتباهی ریخت روی محمد! جفتمان، بدون هیچ‌گونه اعتراضی، از آقا جان کتک خوردیم و دوباره خوابیدیم.

@Shooka
 

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
خیلی ینی لاله یار دست واسه سنبل تماشا دوست آلاله رفت ماه :)
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,575
37,071
مدال‌ها
14
«عزیزترینم
مطمئنم دوباره دارم دیوانه می‌شوم. حس می‌کنم دیگر توان تحمل روزهای وحشتناک را نداریم و این بار حالم خوب نمی‌شود. دوباره صداهایی می‌شنوم و تمرکزم را از دست می‌دهم، پس بهترین کار ممکن را می‌کنم. تو بزرگ‌ترین خوشبختی ممکن را به من داده‌ای. گمان نمی‌کنم پیش از این که این بیماری لعنتی شروع شود، هیچ زوجی به خوشبختی ما بوده باشند. دیگر نمی‌توانم بجنگم. می‌دانم که زندگی‌ات را تباه می‌کنم، می‌دانم که بدون من موفق خواهی بود و خودت هم می‌فهمی. می‌بینی؟ حتی نمی‌توانم این نامه را درست بنویسم، نمی‌توانم بخوانم. می‌خواهم بگویم همه‌ی خوشبختی زندگی‌ام را مدیون تو هستم. تو صبورانه با من مدارا کرده‌ای و بیش از اندازه خوب هستی. می‌خواهم بگویم ــ همه این را می‌دانند. اگر کسی می‌توانست مرا نجات بدهد، آن فرد تو بودی. همه چیز را از دست داده‌ام جز ایمان به خوب بودن تو. نمی‌توانم بیشتر از این، زندگی‌ات را خراب کنم. گمان نمی‌کنم هیچ دو نفری خوشبخت تر از من و تو بوده باشند.»

@ILLUSION
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,746
38,000
مدال‌ها
25
جایی که درس میخونی، کار میکنی یا توی نوت گوشیت یه جا این تیکه ی کتاب مت هیگ رو بنویس:
"وقتی انگیزه برای ادامه ی این زندگی نداشتی، به نسخه های دیگری از خودت در آینده فکر کن و به آنها فرصت زیستن بده!"

@یسنا باقری
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,575
37,071
مدال‌ها
14
«من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شايد پيش از اين که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم. به دادم برس!»

از نامه‌های غلامحسن ساعدی به بدری لنکرانی.

@ILLUSION
 

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
خیلی وقته حس میکنم اینجا بالا نیومده حالا نمیگم پیامم صرفا برای از خاک در اومدگی اینجا بود ولی خب ...
حس میکنم ما زیادی پیر شدیم یا اینکه پیر هستیم با کمی آدم ما خیلی وقته زندگی نمی‌کنیم گاهی وقتا بزرگ شدنا زیادی جالب در نمیاد یه حسرت یا شایدم چن تا حسرت و نمیدونم کنج دلت میزاره و این واقعا خیلی بد تموم میشه خیلی ...
به نظرم تا زمانی ک هنوز خودتون میشناسین واقعا زندگی کنید امان از اون لحظه ای ک صب بیدار میشی و حس میکنی تهی و حسابی مچاله شدی و اونوقته ک با خودت خیلی غریبه میشه
با خودتون زود غریبه نشید باور کنید جز خودتون هیچکی نگران حالتون نیست هیچکی قرار نیست بیاد از یه جا دیگ محکم بغلتون کنه یا بزنه تو سرتون بگه پاشو خودتو جمع کن و این حرفا
مواظب خوده خودتون باشین:)
و تمام ...
تقدیم به هر کی ک نیاز داره بخونه ...
 
بالا پایین