- Apr
- 5,570
- 6,493
- مدالها
- 12
دختر: من اگه نمیخوام برم مدرسه دو تا دلیل دارم. دلیل اولش اینه که هیچکدوم از بچهها منو دوست ندارن
مادر: خب عزیزم؛ تو اصلا به بچهها کار نداشته باش. مهم معلمها هستند.
دختر: آخه دلیل دومش اینه که معلمها هم منو دوست ندارن، حالا دیدی، دیدی دلیلهام منطقی بود
مادر: نه اصلا هم دلیلهات منطقی نبود.
دختر: خیلی هم منطقی بود.
مادر: ببین دخترم؛ من واسه این میگم دلیلهات منطقی نیست، چون خودم دو تا دلیل کاملا موجه دارم. تو همین الان باید از جات بلند شی و بری مدرسه …
دختر: خب چیه دلیلات؟
مادر: قول میدی اگه منطقی بود گوش کنی؟
دختر: آره قول میدم.
مادر: قولِ قول
دختر: قولِ قول
مادر: (بعد از کمی مکث) دلیل اول اینه که تو الان پنجاه و دو سالته!
دختر: (تقریبا لحنش تغییر میکند و به بزرگسال نزدیک میشود) خب دلیل دوم
مادر: دلیل دوم هم اینه که شما مدیر اون مدرسه هستی
دختر: (دیگر کاملا از بچه گانه حرف زدن دست بر میدارد) خیله خب مامان پا شدم؛ دیگه نمیخواد ادامه بدی …
مادر: آفرین دختر خوب …
دختر: فقط یه چیزی، شما هم در ضمن قولت یادت نره …
مادر: کدوم قول؟
دختر: مرغ لاپلوی ظهر؛ نیام ببینم فراموش کردی!
مادر: خب عزیزم؛ تو اصلا به بچهها کار نداشته باش. مهم معلمها هستند.
دختر: آخه دلیل دومش اینه که معلمها هم منو دوست ندارن، حالا دیدی، دیدی دلیلهام منطقی بود
مادر: نه اصلا هم دلیلهات منطقی نبود.
دختر: خیلی هم منطقی بود.
مادر: ببین دخترم؛ من واسه این میگم دلیلهات منطقی نیست، چون خودم دو تا دلیل کاملا موجه دارم. تو همین الان باید از جات بلند شی و بری مدرسه …
دختر: خب چیه دلیلات؟
مادر: قول میدی اگه منطقی بود گوش کنی؟
دختر: آره قول میدم.
مادر: قولِ قول
دختر: قولِ قول
مادر: (بعد از کمی مکث) دلیل اول اینه که تو الان پنجاه و دو سالته!
دختر: (تقریبا لحنش تغییر میکند و به بزرگسال نزدیک میشود) خب دلیل دوم
مادر: دلیل دوم هم اینه که شما مدیر اون مدرسه هستی
دختر: (دیگر کاملا از بچه گانه حرف زدن دست بر میدارد) خیله خب مامان پا شدم؛ دیگه نمیخواد ادامه بدی …
مادر: آفرین دختر خوب …
دختر: فقط یه چیزی، شما هم در ضمن قولت یادت نره …
مادر: کدوم قول؟
دختر: مرغ لاپلوی ظهر؛ نیام ببینم فراموش کردی!