جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 747 بازدید, 63 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
اشعار هلالی جغتایی

^مدیریت تالار شعر^​
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست؟
ما را خیال توست، تو را در خیال چیست؟

جانم به لب رسید، چه پرسی ز حال من؟
چون قوت جواب ندارم، سوال چیست؟

بی‌ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟
از حلقِ تشنه پرس که آب زلال چیست؟

گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست؟

دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟

چون حل نمی‌شود به سخن، مشکلاتِ عشق
در حیرتم که فایده‌ی قیل و قال چیست؟

ای دم به دم به خونِ هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
چه شد که جانب اهل وفا گذر نکني؟
چه شد که ناگه اگر بگذري نظر نکني؟

رسيد جان به‌لبم، چون زيم اگر نرسي؟
هلاک يک نظرم، چون کنم اگر نکني؟

چو ماه عيد بسالي اگر شوي طالع
روي همان دم و با من شبي سحر نکني

ز باده بي خبرم ساختي و مي ترسم
که چون روي بحريفان، مرا خبر نکني

شد از جفاي تو ملک دلم خراب و هنوز
درين غمم که: ازين هم خراب تر نکني

جفا که با من دل خسته مي کني سهلست
غرض وفاست که با مردم دگر نکني

هلالي، اين همه حيران چشم يار مشو
چه حالتست که هيچ از بلا حذر نکني؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
جان خوش‌ست، اما نمیخواهم که: جان گویم تورا
خواهم از جان خوش‌تری باشد، که آن گویم تورا

من چه گویم کان‌چنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تورا

جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تورا

تا رقیبان را نبینم خوشدل از غم‌های خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تورا

بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم توا

قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکل‌ست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم تورا؟

هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تورا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دوش با صد عیش بودی، هر شبت چون دوش باد
گر چو خونم با حریفان باده خوردی نوش باد

هر که جز کام تو جوید، باد، یارب! تلخ کام
هر که جز نام تو گوید تا ابد خاموش باد

سرکشان را از رکابت باد طوق بندگی
حلقه نعل سمندت چرخ را در گوش باد

میگذشتی با لباس ناز و میگفتند خلق:
این قبای حسن دایم زیور آن دوش باد

گه گهی شبها در آغوش خودت بینم بخواب
دست من روزی ببیداری در آن آغوش باد

تا هلالی لعل میگون تو دید از هوش رفت
زین شراب لعل تا روز ابد مدهوش باد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟
با محنت و درد هم‌نشین خواهد بود

خوش باش که روزگار پیش از من و تو
تا بود چنان بود و چنین خواهد بود
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
امشب تو باز چشم و چراغ که بوده‌ای؟
جانم بسوخت مرهم داغ که بوده‌ای؟

ای باغ نو شکفته کجا رفته‌ای چو ابر؟
ای سرو نو رسیده به باغ که بوده‌ای؟

من چون چراغ چشم به راه تو داشتم
ای نور هر دو دیده چراغ که بوده‌ای؟

دارم هزار تفرقه در گوشه‌ی فراق
کز فارغان بزم فراغ که بوده‌ای؟

ای گل که جان ز بوی خوشت تازه میشود
مردم ز رشک عطر دماغ که بوده‌ای؟

باز این غبار چیست هلالی بروی تو؟
در کوی مهوشان به سراغ که بوده‌ای؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
با تو از اول نبودی آشنایی کاشکی!
یا نبودی آخر این داغ جدایی کاشکی!

دور از آن این شوکت شاهی چه کار آید مرا؟
دست دادی بر سر کویت گدایی کاشکی!

حالیا، زین بخت بی سامان برآشفتن چه سود؟
هم از اول کردمی بخت آزمایی کاشکی!

میروم، گفتی، رقیبا، چند روزی از درش
وه! چه نیکو میروی! هرگز نیایی کاشکی!

ای که دل بردی و جان را در بلا بگذاشتی
چون ز ما دل برده ای، جان هم ربایی کاشکی!

کار من از بی وفایی های خوبان مشکلست
خوبرویان را نبودی بی وفایی کاشکی!

روزگاری شد که در هجرت هلالی بینواست
بگذرد این روزگار بی نوایی کاشکی!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده

دریاب، که ماتم زده‌ی روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده

ای وای! بر آن عاشق محروم که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده

آن دل که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
در دست غمت آه! چه گویم چه کشیده؟

این اشک جگر گون عجبی نیست که امروز
خار غم او در جگر ریش خلیده

آزرده شد از چشم من امشب کف پایت
دردا! که کف پای تورا چشم رسیده

بر روی تو این قطره خون چیست هلالی؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
يارب غم بی‌رحمی جانان به که گويم؟
جانم غم او سوخت، غم جان به که گويم؟

نی يار و نه غمخوار و نه ک.س محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان به که گويم؟

آشفته شد از قصه‌ی من خاطرِ جمعی
ديگر چه کنم؟ حال پريشان به که گويم؟

گويند طبيبان که بگو درد خود اما
دردی که گذشته‌ست ز درمان، به که گويم؟

دردی که مرا ساخته رسوا، همه دانند
داغی که مرا ساخته پنهان، به که گويم؟

اندوه تو ناگفته و درد تو نهان بِه
اين پيش که ظاهر کنم و آن به که گويم؟

خلقی همه با هم سخن وصل تو گويند
من بی‌کسم، افسانه‌ی هجران به که گويم؟

دور طرب، افسوس! که بگذشت، هلالي
دور دگر آمد، غم دوران به که گويم؟
 
بالا پایین