جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 747 بازدید, 63 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعارِ هِلالی جُغَتایی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ماییم جا به گوشه‌ی میخانه ساخته
خود را حریف ساغر و پیمانه ساخته

آن‌ک.س که تاب داده بهم طره‌ی تورا
زنجیر بهر عاشق دیوانه ساخته

دل نیست این که در تن افسرده من است
دیوانه ایست جای به ویرانه ساخته

دل خانه خداست چه سازم که کافری
آن خانه را گرفته و بت خانه ساخته؟

ای شمع پرتوی به هلالی فکن که او
خود را به سوز عشق تو پروانه ساخته
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم
باشد این محنت ایام فراموش کنیم

ساقیا، هوش و خرد تفرقه خاطر ماست
باده پیش آر، که ترک خرد و هوش کنیم

حد ما نیست که پیش تو بگوییم سخن
هم تو با ما سخنی گوی، که ما گوش کنیم

بارها غم بتو گفتیم، ز ما نشنیدی
بعد ازین مصلحت آنست که خاموش کنیم

هیچ ناگفته بجانیم ز نیش ستمت
وای! اگر زان لب شیرین طمع نوش کنیم

ما که باشیم، که ما را دهد آغوش تو دست؟
با خیال تو مگر دست در آغوش کنیم

یار چون ساقی بزمست، هلالی، برخیز
تا به‌یک جرعه تورا واله و مدهوش کنیم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
یار وداع می‌کند، تاب وداع یار کو؟
وعده‌ی وصل می‌دهد، طاقت انتظار کو؟

نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره‌ی مشک‌بار کو؟

یار نو و بهار نو باعث مجلس است و می
ساغر لاله گون کجا؟ ساقی گل عذار کو؟

وه! که بر آستان تو گشت رقیب معتبر
پیش سگ درت مرا این قدر اعتبار کو؟

طبع هلالی از جهان سوی عدم کشد ولی
رفت بباد نیستی، خوش‌تر از این دیار کو؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دلا رفت آن که وصل دلستانی داشتم روزی
نشاید زنده بود اکنون که جانی داشتم روزی

ز من پرسید شرح قصه‌ی یعقوب و یوسف را
که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی

ز جورت این زمان افسانه‌ای دارم خوش آن حالت
که از لطف تو هرجا داستانی داشتم روزی

خدا را چاره‌ای کن پیش از آن روزی که بعد از من
به صد افسوس گویی: ناتوانی داشتم روزی

چه بر من طعنه‌ی بی‌خانمانی می زنی،ناصح؟
من بی‌خانمان هم خانمانی داشتم روزی

دهن پر گفتگوی شوق و نتوان دم زدن با او
مرا یارب چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی

هلالی می‌رسد آهم به ماه آسمان شب‌ها
به یاد آن که ماه مهربانی داشتم روزی...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
چون در میان خوبان رسمی‌ست بی‌وفایی
بیگانگی از ایشان بهتر از آشنایی

هر روز با خود ار چه می‌‌سازم آشنایت
خود را چو روز اول بیگانه می‌نمایی

جان من است جانان، تا او جدا شد از من
جان هم ز تن جدا شد، فریاد از این جدایی

افتاده‌ام ز وصلش در محنت رقیبان
دولت مرا نسازد، ای بخت بد کجایی؟

در کوی عشقبازی از نام و ننگ بگذر
با یکدگر نزیبد رندی و پارسایی

تا دیده‌ام هلالی خود را گدای کویش
سلطان وقت خویشم، خوش وقت این گدایی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: بچشم!
گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: بچشم!

گفت یار: از غیر ما پوشان نظر، گفتم: بچشم!
وانگهی دزدیده در ما می‌نگر، گفتم: بچشم!

گفت: با ما دوستی می‌کن بدل، گفتم: بِجان!
گفت: راه عشق ما می‌رو بسر، گفتم: بچشم!

گفت: با چشمت بگو تا: در میان مردمان
سوی ما هر دَم نیندازد نظر، گفتم: بچشم!

گفت: اگر با ما سخن داری، بچشم دل بگو
تا نگردد گوش مردم با خبر، گفتم: بچشم!

گفت: اگر خواهی غبار فتنه بنشیند ز راه
برفشان آبی به خاک رهگذر، گفتم: بچشم!

گفت: اگر خواهد دلت زین لعل میگون خنده ای
گریه ها می کن به صد خون جگر، گفتم: بچشم!

گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: به دل
گفت: میخواهم جزین جای دگر، گفتم: بچشم!

گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا
تا سحرگاهان ستاره می شمر، گفتم: بچشم!

گفت: اگر دارد، هلالی، چشم گریانت غبار
کحل بینایی بکش زین خاک در، گفتم: بچشم!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای بی وفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟

چون مبتلای عشق ترا نیست چاره ای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!

میخواهم از خدا بدعا صدهزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو

من کیستم که بهر تو جانرا فدا کنم؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو!

تا دیده ام که بند قبا چست کرده ای
بر دل چه بندهاست مرا از قبای تو؟

ای سرو، اگر چه دور شدی از کنار من
حقا، که در میانه جانست جای تو

روزی که عمر خویش هلالی دهد بباد
میخواهد از خدا، که شود خاک پای تو
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای آن‌که در نصیحت ما لب گشوده‌ای
معلوم می‌شود که تو عاشق نبوده‌ای

هر طعنه‌ای که بر دل آزرده کرده‌ای
بر زخم ما جراحت دیگر فزوده‌ای

گفتی: اگر دل تو ربودم به صبر کوش
صبری که بود پیش‌تر از دل ربوده‌ای

گفتم: شنوده‌ام ز لبت ناسزای خویش
گفتا: سزاست هر چه از آن لب شنوده‌ای

ای دل وفا مجوی که خوبان شهر را
ما آزموده‌ایم و تو هم آزموده‌ای

شادم که بنده را سگ خود گفته‌ای ز لطف
ای من سگت که بنده‌ی خود را ستوده‌ای

جوری که از تو دید هلالی به آن خوش است
آن جور نیست بلکه ترحم نموده‌ای
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
به کجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزار باره خون شد جگر هزار پاره

منم و ز عشق دردی، که اگر به کوه گویم
بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره

به دو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟
دو هزار دیده خواهم که تورا کنم نظاره

مه من ز جمع خوبان به کسی تورا چه نسبت؟
تو زیاده‌ای ز ماه و دگران کم از ستاره

ز برای کشتن من چو بس است چشم شوخت
ز چه می‌کشند خنجر مژه‌ها ز هر کناره؟

چو غنیمت است خوبی به کرشمه جلوه‌ای کن
که به عالم جوانی نرسد کسی دوباره

دل خسته‌ی هلالی چو بسوختی حذر کن
که مباد از آتش او برسد به تو شراره
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دلا رفت آن که وصل دلستانی داشتم روزی
نشاید زنده بود اکنون که جانی داشتم روزی

ز من پرسید شرح قصه‌ی یعقوب و یوسف را
که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی

ز جورت این زمان افسانه‌ای دارم خوش آن حالت
که از لطف تو هرجا داستانی داشتم روزی

خدا را چاره‌ای کن پیش از آن روزی که بعد از من
به صد افسوس گویی: ناتوانی داشتم روزی

چه بر من طعنه‌ی بی‌خانمانی می زنی،ناصح؟
من بی‌خانمان هم خانمانی داشتم روزی

دهن پر گفتگوی شوق و نتوان دم زدن با او
مرا یارب چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی

هلالی می‌رسد آهم به ماه آسمان شب‌ها
به یاد آن که ماه مهربانی داشتم روزی...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین