با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!جین رانکَندِل کوچکترین پسر خانواده رانکندل، معتبرترین خانواده شمشیرزنی، بود... و بزرگترین شکست تاریخ خانوادگی رانکندل. جین که بطرز مفتضحانهای از خونه و خانواده طرد شده بود و مرگ رقت انگیزی داشت، یه شانس دوباره پیدا کرد. "از این قدرت چجوری میخوای استفاده کنی؟" "میخوام برای خودم استفادهش کنم." خاطرات زندگی قبلیش، استعداد غافلگیرکنندهش، و معاملهش با خدا... همه چیز برای تبدیل شدنش به عالی ترین فرد مهیا شده.
هاملِ جنگجو همراه با یارانش برای شکست پادشاهان شیاطین عازم ماجراجویی میشه، ولی قبل از نبر آخر با پادشاه شیاطین جونش رو از دست میده.... "واااااه." "یهو چه اتفاقی افتاد!" اون در بدن یکی از نوادگان جنگجوی همرزمش با نام وِرموس تناسخ پیدا کرده بود. هامل ـــ نه یوجین شیردل یکی از کسانی بود که خون ورموس بزرگ در رگهایش جاری بود. ’ بدن قبلیم تا اون حدی استعداد داشت که گاهی اوقات به جای یه نابغه اشتباه بگیرنش ولی بدن فعلی....اصلاً باهاش قابل قیاس نیست. ‘ با بدنی که از همون ابتدا خصوصیات زیادی داشت، تونست رشد خیلی سریعی رو داشته باشه، بطوریکه از تمام دست آوردهای زندگی قبلیش پیشی گرفت. همراه با دلایل نامعلموم تناسخش، حقیقت تلخ همزیسیتی با شیاطین رو هم باید تحمل میکرد. با دنیایی مواجه شده بود که تمام اعتقاداتش رو زیر سوال برده بود. با یوجین همراه باشید که چگونه با بدن شگفت انگیزی که در این زندگی به او اهدا شده، قدم در راه ناتمام زندگی قبلیش میذاره...
یک روز، بدون اینکه دلیلش رو بفهمه از جهنم سر درمیاره. تمام چیزی که داره امید به زندگی و قدرت شکم پرستیه. از جهنم اول تا نهم، او صدها هزار شیطان رو میبلعه تا در نهایت هفت شاهزاده جهنمی هم جلوش زانو میزنن. "چرا میخواین برگردین؟ عالیجناب، مگر همین الان تو جهنم صاحب همه چیز نیستید؟" "من واقعاً چی دارم؟" نه چیز خوشمزه ای هست که بخورم و نه تفریحی! سرزمینهای ویرانه و شیاطین زشتی که جهنم رو پر کرده بودن. "من میخوام برگردم." بعد از ده هزار سال زندگی در نُه جهنم، او بالاخره به زمین برمیگرده.
بعد از اینکه کلی تحقیر شده و زندگیش توی خطر افتاده، یتیمی از فرقهی شیطانی، چئون یو وون، با نوادهش از آینده دیدار غیرمنتظرهای میکنه که اون نانو ماشین رو توی بدن چئون یئو وون تزریق میکنه، که بعد از فعال شدنش تغییرات زیادی توی بدن چئون یو وون ایجاد میکنه. ماجرای زندگی چئون یو وون در گذر از فرقهی شیطانی و تبدیل شدن به یکی از بهترینهای هنرهای رزمی تازه شروع شده.
کار دیگری از استودیو Solo leveling و فرشته مرگ ولگرد و بسیاری کار معروف دیگر! سگ شکاری خانواده باسکرویل، " ویکیر ون باسکرویل" برای اینکه خانوادش رو به بزرگترین خانواده تبدیل کنه مسیر آدمکشی و جاسوسی رو پیش میگیره. هرچند، پاداش وفاداری به خانوادش، اتهام دروغ به خ*یانت و در آخر تیغ سرد گیوتین بود. "دیگه هیچوقت مثل یه سگ شکاری زندگی نمیکنم که وقتی شکارش تموم شد، از شرش خلاص بشن." ولی در لحظه مرگ یه فرصت غیر منتظره بهش داده میشه. چشمان ویکیر زمانی که داره دندونهاش رو توی تاریکی تیز میکنه، میدرخشـه. "منتظرم بمون هیوگو. این دفعه تویی که با دندونهام تیکه پاره میشی." و به همین ترتیب، انتقام خونین سگ شکاری آغاز میشه!
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک