جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محتشم کاشانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام محتشم کاشانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,225 بازدید, 130 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محتشم کاشانی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخل‌ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکست‌ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون‌نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان‌آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن خون‌چکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب‌وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری و محمل شترسوار

با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم‌های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
این زمین پربلا را نام، دشتِ کربلاست
ای دل بی‌درد آهِ آسمان سوزت کجاست

این بیابان قتلگاهِ سیّدِ لب‌تشنه است
ای زبان! وقت فغان وِی دیده! هنگامِ بُکاست

این فضا دارد هنوز از آهِ مظلومان اثر
گر ز دودِ آهِ ما عالم سیه گردد رواست

این مکان بوده است روزی خیمه‌گاهِ اهل‌بیت
کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمه‌هاست

کِشتیِ عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق
بحر اشگ ما درین غرقاب بی‌طوفان چراست؟

اینک قبهٔ پر نور کز نزدیک و دور
پرتوِ گیتی‌فروزش گمرهان را ره‌نماست

اینک حایر حضرت که در وی متصل
زایران را شهپرِ روحانیان در زیر پاست

اینک سدهٔ اقدس که از عِزّ و شَرف
قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست

اینک مرقد انور که صندوقِ فلک
پیش او با صد هزاران دُرّ و گوهر بی‌بهاست

اینک تکیه‌گاه خسروِ والا سَریر
کآستان‌روبِ درش را عرشِ اعظم متکاست

اینک زیر گِل سروِ گلستانِ رسول
کز غمِ نخلِ بلندش، قامتِ گردون دوتاست

اینک خفته در خون گلبُنِ باغِ بتول
کز شکست او چو گل پیراهن حور اقباست

این چراغِ چشم ابرار است کز تیغِ ستم
همچو شمعش با تنِ عریان سَر از پیکر جداست

این سرور سی*ن*ه‌ی زهراست کز سُمِّ سُتور
سی*ن*ه‌ی پُر عِلمش از هر سو لگدکوبِ بلاست

این انیس جان پیغمبر حسین‌بن‌علی است
کز سنان‌بن‌انس آزرده‌ی تیغِ جفاست

این عزیز صاحب دل ابا‌عبدالله‌ست
کز سُتور افتاده بی‌یاور به دشت کربلاست

این حبیب ساقی کوثر وصی بی‌سراست
کز عروس روزگارش زهر در جامِ بقاست

این سرافرازِ بلنداختر که در خون خفته است
نایبِ شاهِ ولایت، تاجِ فرقِ اولیاست

این سهی‌سروِ گزین کز پشت زین افتاده است
جانشین شاه مردان، شهسوارِ لافتی‌ٰست

این مَه فرخنده‌طلعت کاین زمینش مَهبط است
قرةالعینِ علی، چشم و چراغِ اوصیاست

این دُر رخشنده‌گوهر کاین مقامش مخزن‌ست
درةالتاج شهِ دین، تاجدارِ هل‌اتاست

این دل‌آرامِ ولّیِ حق، امیرالمؤمنین
کامکارِ اَنتَ مِنی، نامدارِ اِنَّماست

این گُزین‌ عترت حیدر امام‌المتقین
پادشاهِ کشور دین، پیشوایِ اتقیاست

پا درین مشهد به حرمت نِه، که فرشِ انورش
لاله رنگ از خونِ فرقِ نورِ چشم مرتضی‌ست

دوست را گر چشم ازین حسرت نَگِرید وای وای
کز تأسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست

مردم و جن و ملک زآهِ نبی در آتش‌َند
آری آری تعزیت را گرمی از صاحب‌عزاست

می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بامِ فلک
سرنگون از دوشِ دوران، رایتِ آلِ عباست

طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ
مهد خود در شامِ غم همرنگِ طفلِ اشک ماست

خاکسارانی که بر رودِ علی بستند آب
گو نگه دارید آبی کآتش او را در قفاست

تیره گشت از روبهان مأوایِ شیری کز شرف
کمترین جایِ سگانش چشمِ آهویِ خطاست

ای دل اینجا کعبه‌ی وصل است بگشا چشمِ جان
کز صفا هر خشتِ این، آیینه‌ی گیتی‌نماست

زین حرم دامن کشان مگذر اگر عاقل نه‌ای
کآستینِ حوریان، جاروبِ این جَنّت‌سر‌است

رتبه‌ی این بارگه بنگر که زیر قُبه‌اش
کافرِ صد‌ساله را، چشمِ اجابت از دعاست

یا ملاذالمسلمین! در کفر عصیان مانده‌ام
از خداوندم امیدِ رحمت و چشمِ عطاست

یا امیرالمؤمنین! از راندگانِ درگَهَم
وز دَرِ آمرزگارم گوش بر بانگِ صَلاست

یا امام‌المتقین! از عاصیانِ اُمتم
وز رسولم چشمِ خشنودی و امّید رضاست

یا معزالمذنبین! غرقِ کبایر گشته‌ام
وز تو در خواهی مرادم در حریمِ کبریاست

یا شفیع‌المجرمین! جرمم برون‌ست از عدد
وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفی‌ست

یا امان الخائفین! اینجا پناه آورده‌ام
وز تو مطلوبم حمایت، خاصه در روزِ جزاست

یا اباعبدالله! اینک تشنه‌ی ابر کَرَم
از پی یک قطره پویان بر لبِ بحر سَخاست

یا ولی‌الله! گدایِ آستانت محتشم
بر در عجز و نیاز اِستاده بی‌برگ و نواست

مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کَنده است
وز ره دور و درازش رو در این دولت‌سرا‌ست

دارد از درماندگی دستِ دعا بر آسمان
وز قبولِ توست حاصل، آن چه او را مدعاست

از هوایِ نفسِ عصیان دوست هر چند ای امیر
جالسِ بزمِ گناه و راکبِ رخشِ خطاست

چون غبارآلوده دشت کربلا گردیده است
گردِ عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بلا به من که ندارم غم بقا چه‌کند
کسي که دم ز فنا زد به‌ او بلا چه‌کند

نشانده بر سر من بهر قتل خلقي را
من ايستاده که آن شوخ بي وفا چه‌کند

به قتل ما شده گرم و کشيده تيغ چو آب
ميان آتش و آبيم تا خدا چه‌کند

کشي به جورم و گوئي که خونبهاي تو چيست
شهيد خنجر تو با جان مبتلا چه‌کند

به دست عشق تو دادم دل و نمي دانم
که داغ هجر تو با جان مبتلا چه‌کند

چو آشناي تو شد دل ز من بريد آري
تو را کسي که به دست آورد مرا چه‌کند

دواي عشق تو صبر است و محتشم را نيست
تو خود بگو که به اين درد بي دوا چه‌کند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی

گر انتقام آن نفتادی به روز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
روی ناشسته چو ماهش نگرید
چشم بی‌سرمه سیاهش نگرید

بر سر سرو ملایم‌ حرکات
جنبش پر کلاهش نگرید

نگهش با من و رویش با غیر
غلط‌ انداز نگاهش نگرید

مهر من گشته یکی صد ز خطش
اثر مهر و گیاهش نگرید

شاه حسنش سپه آورده ز خط
عالم آشوب سپاهش نگرید

عذرخواهی کندم بعد از قتل
عذر بدتر ز گناهش نگرید

می‌رود غمزه زنان از کشته
پشته‌ها بر سر راهش نگرید

دود از چرخ برآورده دلم
اثر شعلهٔ آهش نگرید

محتشم کوه ستم راست ستون
تن کاهیده چو کاهش نگرید
 
بالا پایین