جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمدعلی بهمنی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Tara Motlagh با نام محمدعلی بهمنی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,675 بازدید, 58 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمدعلی بهمنی
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
اگرچه نزد شما تشنه‌ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بی‌خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام‌هایم را
هر آن‌چه شیفته‌تر از پیِ شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی‌ها را
اشاره‌ای کنم، انگار کوه کَن بودم

من آن زُلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنان لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب‌تر اما
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی حضور آینه کم‌رنگ می‌شود

وقتی میانۀ بلوا سکوت دوست
در جان گوش‌های کَرَم زنگ می‌شود

گاهی که از پس تکرار بی‌سود لحظه‌ها
نجوای کوچیدن از قفس آهنگ می‌شود

این‌جا نه جای ماندنِ خوبان راستگوست
هر کَس که دم زند ز حق آونگ می‌شود

نفرین بر این زمانه که در چرخ روزگار
هر لحظه صد خ*یانت و نیرنگ می‌شود

در دست‌های آلوده انسان قرن ما
برگ‌برگ تاریخ پُر از ننگ می‌شود

وقتی که سخت غرقه‌ام در این سیر قهقرا
آری ! دلم برای خودم تنگ می‌شود
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
این‌جا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این‌که مرا شعر تازه نیست
من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم،
اما چه‌قدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی؟
صدات میاد... اما خودت کجایی؟
وا بکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه‌ها بود
خواب و خیال همه بچه‌ها بود
آخ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برف‌ها رو نقطه‌چین کرد
خنده به دل‌مردگی زمین کرد
چه‌قدر دلم فصل بهار رو دوست داشت
وا شدن پنجره‌ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
من رو با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرف‌های من کتاب شد
حیف که همه‌اش سوال بی‌جواب شد
دروغ نگم، هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
باید به فکر تنهایی خودم باشم
دست خودم را می‌گیرم و
از خانه بیرون می‌زنیم
در پارک
به جز درخت
هیچ‌کَس نیست
روی تمام نیمکت‌های خالی می‌نشینیم
تا پارک
از تنهایی رنج نبرد
دلم گرفته
یاد تنهایی اتاق خودمان می‌افتم
و از خودم خواهش می‌کنم
به خانه بازگردد
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,760
46,608
مدال‌ها
7
در این زمانه‌ی بی‌های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟

به شب نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند
به پای علف‌های باغ کال پرست

رسیده‌ام به کمالی که جز انالحق نیست
کمال دار را برای من کمال پرست

هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست كه می خواهدم آزاد

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یك عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار كه دندانزده غم شود ای دوست
این سیب كه نا چیده به دامان تو افتاد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بویِ کافور گرفتم، نفحاتی بفرست
با تو اَم عشق! گُلابانه حیاتی بفرست

هر چه از خاک سرودم، به سماعم نکشانْد
هم - از افلاک برایم، کلماتی بفرست

هم - اگر شاخه نباتانه، غزل‌هایم نیست
دلخوشی‌هایِ مرا، حَبِّ نباتی بفرست

هم - برایِ منِ خود رفته به غرقابه، (و هم
خیلِ در چاهِ من افتاده...)، نجاتی بفرست

ذات و ذرّاتِ من ای دوست! عطش‌ زادۂ توست
نیل اگر (هم عطشم) نیست! فُراتی بفرست

در غزل قافیه تا هست... تمنّا باقی‌ست
تا از این بیش نخواهم، صلواتی بفرست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله‌ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را
 
بالا پایین