جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب مردی به نام اوه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قبل از تایپ کتاب بخوانیم توسط .Maria با نام مردی به نام اوه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 469 بازدید, 14 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قبل از تایپ کتاب بخوانیم
نام موضوع مردی به نام اوه
نویسنده موضوع .Maria
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط .Maria
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
کتاب مردی به نام اوه (A Man Called Ove) رمان پر فروش نوشته فردریک بکمن، نویسنده و وبلاگ نویس سوئدی است که در سال 2012 به انتشار رسیده و سال 2013 به زبان انگلیسی چاپ شده است. این رمان توانست به مدت 42 هفته در لیست پر فروش ترین های نیویورک تایمز بدرخشد. Screenshot_۲۰۲۳۱۰۳۰_۱۴۵۱۳۵_Chrome.jpg
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
مردی به نام اوه داستان یک مرد میانسال بد خلق و دقیق را روایت می کند که بعد از مرگ همسرش و بازنشسته شدن اجباری تصمیم می گیرد به زندگی اش پایان دهد اما با نقل مکان یک زن ایرانی و خانواده اش به همسایگی او، زندگی اش دستخوش تغییرات بزرگی می شود
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
خلاصه ای از کتاب مردی به نام اوه

داستان از جایی شروع می شود که مرد 59 ساله ای به نام اوه برای خرید یک آی پد (به گفته خودش اوه پد) وارد فروشگاه می شود اما بعد از بحث کردن درباره کامپیوتر و لپ تاپ از فروشندگان مغازه ناراحت شده و از آن جا خارج می شود.

ماجرا به 3 هفته قبل بر می گردد. اوه که بسیار دقیق، بد خلق و سخت گیر است مثل هر روز صبح از خواب بیدار شده و برای بررسی اوضاع خانه های اطراف از منزلش خارج می شود. او پلاک ماشین ها را چک می کند و همه جا را کنترل می کند که شب گذشته دزدی رخ نداده باشد.

بعد از اتمام کارش و در حالی که از موارد متعدد عصبی شده به خانه اش بر می گردد. نویسنده به ما می گوید اوه روز قبل نا خواسته و زود هنگام از کارش بازنشسته شده و حالا بعد از تعمیر و مرتب کردن خانه اش به دلایلی که بعدا می فهمیم می خواهد یک قلاب روی سقف خانه اش نصب کند.

اوه در این حین صدای تریلری را می شنود که به دیوار خانه اش مالیده است. او که به شدت عصبانی شده به خیابان می رود و با یک زن و شوهر مواجه می شود که در حال هدایت تریلر به سمت خانه ای در همسایگی اوه هستند. زن یک خانم ایرانی و باردار به نام پروانه است و همسرش پاتریک نام دارد، آن ها صاحب دو دختر هستند.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
اوه شروع به بحث می کند در حالی که پروانه نیز طرف او را گرفته و همسرش را مقصر می داند. اوه سرانجام خودش سوار تریلر شده و آن را در مکان مناسب پارک می کند.


اوه به خانه اش بر می گردد و دوباره به قلاب خیره می شود که ناگهان دو دختر بچه با مقداری غذا جلوی درب خانه اش ظاهر می شوند. اوه غذا را از آن ها می گیرد و تصمیم می گیرد قلاب را زمان دیگری نصب کند چون دیگر شب شده است.

روز بعد اوه به قبرستان می رود و یک شاخه گل روی مزار می گذارد. فضای داستان تا این جا مانند این است که همسر اوه زنده می باشد اما وقتی اوه ناگهان شروع به درد دل کردن با همسرش که زیر خاک آرمیده می کند و به او می گوید که چقدر دلتنگش است خواننده بسیار شوکه می شود!

اوه بعد از مرگ همسرش به خودکشی فکر کرده بود اما احساس می کرد اگر مردم به جای کار کردن خودکشی کنند به جامعه آسیب می رسد! اما بازنشستگی اجباری باعث شد به طور جدی در این باره تصمیم بگیرد. برای همین تمام کارهای نیمه اش را انجام داده است، قبض هایش را پرداخته، خانه اش مرتب است، ظروفش شسته شده و حتی اشتراک روزنامه صبحش را نیز کنسل کرده است.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
او در حین پیاده روی با نوجوانی که تلاش می کند دوچرخه اش را تعمیر کند و همچنین یک زن که او را علف هرز مو بور می نامد بحث می کند. زن ناراحت است که گربه ولگرد جلوی خانه اوه (که اوه چند وقتی است آن را جلوی درب خانه اش می بیند) به سگ زن چنگ انداخته و تهدید می کند که گربه را خواهد کشت اما اوه از گربه دفاع می کند.

اوه در حال دریل کردن دیوار برای نصب قلاب است که ناگهان پروانه و شوهرش زنگ خانه اش را می زنند. آن ها برای اوه کیک آورده اند و پاتریک از اوه درخواست یک نردبان می کند. در این حین زن رونه که از دوستان اوه بوده وارد می شود و از اوه می خواهد به رادیاتورهای خانه اش نگاهی بیندازد چون خوب کار نمی کنند و از طرفی همسرش آلزایمر دارد و نمی تواند به این کارها برسد.

بعد از رفتن آن ها، اوه به سراغ قلاب می رود و سعی می کند خودکشی کند اما طناب پاره می شود. اوه عصبانی می شود و با خودش می گوید چه جامعه ای شده که حتی طناب هایش هم محکم نیستند. به این ترتیب برای تعمیر رادیاتور به خانه رونه می رود.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
اوه تصمیم می گیرد از گاز مونوکسید کربن برای کشتن خودش استفاده کند. او برای این کار ابزار لازم را برداشته و به سمت گاراژ ماشین می رود، در همین حین با همسر رونه روبرو می شود که می گوید چندین بار از سوی خدمات اجتماعی به منزلش آمده اند تا رونه را ببرند اما او راضی نیست.

اوه وارد گاراژ شده و درب آن را می بندد، داخل ماشین می نشیند و سعی می کند با دود خودش را بکشد اما در همین زمان پروانه درب گاراژ را کوبیده و او را صدا می کند. اوه ابتدا بی خیال صدا می شود اما سرانجام درب را باز می کند. پروانه می گوید شوهرش از نردبان سقوط کرده و با آمبولانس به بیمارستان رفته اما او و بچه هایش نتوانستند همراهش بروند.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
او می گوید رانندگی بلد نیست و از اوه می خواهد آن ها را به بیمارستان برساند. اوه با بی میلی قبول می کند. در بیمارستان پروانه بچه ها را کنار اوه می گذارد و به دنبال پاتریک می رود. آن ها با یک دلقک روبرو می شوند که از اوه می خواهد سکه ای به او بدهد تا یک ترفند جادویی انجام دهد. مدتی بعد پروانه بر می گردد و متوجه می شود اوه با دلقک کتک کاری کرده و دو مامور پلیس مراقب او هستند.

پاتریک قرار است چند روز بیمارستان بماند، بنابراین آن ها به خانه بر می گردند و پروانه از اوه می خواهد کمی در کارهایش به او کمک کند.

یک گربه ولگرد و ژولیده از چند روز قبل جلوی درب خانه اوه می نشیند، سرانجام بعد از یک سری اتفاقات اوه مجبور می شود آن را در خانه اش جا دهد. او از گربه ها خوشش نمی آید و برای این که گربه خانه اش را به هم نریزد آن را با خودش سر مزار همسرش می برد.

زمانی که اوه با همسرش حرف می زند و می گوید چقدر دلش برایش تنگ شده گربه آرام سرش را روی دست او می گذارد و اوه اشک می ریزد.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
مدتی بعد هنگام مرخص شدن پاتریک از بیمارستان، پروانه که رانندگی بلد نیست از اوه می خواهد به او رانندگی یاد بدهد. در این حین پروانه نقاشی که دخترش نازنین از آن ها کشیده به اوه می دهد. نازنین همه را سیاه و سفید کشیده به جز اوه که رنگی است.

اوه هنوز به خودکشی فکر می کند اما تصمیم می گیرد فعلا این کار را نکند. صبح روز بعد او برف جلوی خانه همسایگانش را پارو می کند و این نشان دهنده تغییر و تحولاتی در او می باشد.

پستچی درب خانه اوه را می زند، اوه متوجه می شود او همان پسری است که چند روز پیش در حال تعمیر دوچرخه اش بود. پستچی از اوه می پرسد آیا نام همسرش سونیا و معلم بوده؟ اوه تایید می کند و پستچی می گوید او دانش آموز سونیا بوده و این که دوچرخه را برای دختری که عاشقش است تعمیر می کرد اما موفق نشده و از اوه کمک می خواهد.

اوه قبول می کند دوچرخه را تعمیر کند و به پروانه نیز می گوید به او رانندگی یاد خواهد داد.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
در طول آموزش رانندگی اتفاقات جالبی می افتد، اوه بیشتر با پروانه آشنا می شود و تحت تاثیر رفتارش قرار می گیرد. سرانجام با اعتماد به نفسی که اوه به پروانه می دهد او موفق به یادگیری و دریافت گواهینامه رانندگی می شود.

اوه به مزار سونیا می رود و با یادآوری زندگی خوشی که با هم داشتند به او می گوید فردای آن روز خودکشی می کند، در راه بازگشت به خانه پروانه به او پیشنهاد می دهد وسایل سونیا را در جعبه جمع آوری کند اما اوه عصبانی می شود.

اوه این بار قصد دارد با شلیک گلوله خودش را بکشد اما درست قبل از اقدام، باز هم پروانه زنگ خانه اش را به صدا در آورده و تلفنش را به او تحویل می دهد. شب از راه می رسد و اوه یک بار دیگر اقدام می کند اما ناگهان سر و صدایی از بیرون توجهش را جلب می کند. او به یکی از همسایگان به طور موقت در منزلش جا می دهد و باز هم برنامه خودکشی اش به هم می خورد.
 
موضوع نویسنده

.Maria

سطح
5
 
▪︎کاربر ویژه▪︎
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
1,914
17,640
مدال‌ها
6
در طول داستان شاهد هستیم یک ماشین دولتی چندین بار برای بردن رونه به منزل او می رود، این مسئله باعث ناراحتی همسر رونه شده اما اوه اعتقاد دارد افراد معمولی نمی توانند مقابل دولت بایستند. سرانجام یک روز متوجه می شود همسر رونه سال ها است علیه دولت ایستاده و اجازه نداده همسرش را ببرند.

اوه به رونه فکر می کند که اگرچه با هم اختلافاتی داشتند اما سال ها در مقابل همسایگان بد در کنار هم بودند. او با خدمات اجتماعی تماس می گیرد و می گوید مخالف بردن رونه است و آن ها نباید این کار را بکنند. هنگامی که ماشین دولتی می آید همسایگان نیز از رونه حمایت کرده و نمی گذارند او را از خانه اش ببرند.

اوه که رابطه خوبی با خانواده پروانه پیدا کرده با آن ها شام می خورد، با دخترانش بازی می کند و با پروانه به کافه می رود. در این مدت با همسایگانش نیز رابطه بهتری پیدا کرده تا جایی که همه با اوه سر مزار سونیا می روند و دختر پروانه از اوه می خواهد برای تولدش آی پد بخرد.

اوه برای دختر بچه آی پد می خرد و او به قدری از این هدیه خوشحال می شود که اوه را در آغوش گرفته و پدربزرگ صدایش می زند.

مدتی بعد اوه دچار درد در قفسه سی*ن*ه می شود و او را به بیمارستان می برند، پروانه به شدت شوکه شده اما پزشک می گوید قلب اوه بسیار بزرگ است! پروانه بعدا به اوه کمک می کند وسایل همسرش را جمع کند.
 
بالا پایین