مشاعره مشاعره با اشعار "هوشنگ ابتهاج" ؛)

[.AikA.]

برای بردن ایمان من لبخند هم کافی‌ست
همین یک شعله،آتش می‌زند انبار کاهم را...

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
سلام بر تو که از نور داشتی پیغام...

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی دانست و خود را می ستود

در رخ لیـــلی نــمودم خویش را
سوختم مجنـــون خام اندیش را

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

آه هرگز صد عکس
پر نخواهد کرد
جای یک زمزمه‌ی ساکت پا را بر فرش

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

مـن‌ تـماشای تو مـی‌کردم و غافــل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای من است

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

پیش تو، جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی‌دهد امان

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

عشق من و تو؟ ... آه
این هم حکایتی‌ست
اما، در این زمانه که درمانده هرکسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت
مجال نیست ...

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

بر آستانِ تو دل، پایمالِ صد دردست ...
ببین که دستِ غمت بر سرم چه آوردست

هوشنگ_ابتهاج

 

[.AikA.]

دلی به دست تو دادیم و این ندانستیم
که دشنه‌هاست در آن آستین خون‌آلود

هوشنگ_ابتهاج