مشاعره مشاعره با حرف "الف"

[پایان]

ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی

وصف جمال آن بت نامهربان بگوی

 

[Tara Motlagh]

این چنین زیر و زَبر، عالَم نمی‌ماند مدام
می‌نشاند چرخ هر ک.س را به جای خویشتن

 

[پایان]

اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی

 

[Tara Motlagh]

اسیر بند محبّت گرفته خو به غمت
منم که سی*ن*ه سپردم به خنجر ستمت

مباد جای تو خالی میان خاطره ها
همیشه بر دل من باد سایه ی قدمت

 

[پایان]

اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

 

[Tara Motlagh]

ای که در عشق بتان لاف صبوری می‌زنی
صبر کن، تا زین حکایت چندگاهی بگذرد

 

[پایان]

آب حیات من است خاک سر کوی دوست

گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

 

[Tara Motlagh]

از ردِ پای رفتنش پیداست دیگر، عشق
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد

 

[پایان]

آن را که میسر نشود صبر و قناعت

باید که ببندد کمر خدمت و طاعت

 

[Tara Motlagh]

از دل و احساس تو سرمست و شیدا می شوم
می دلت، ساغر دلت ، میخانه و ماوا دلت

می رســـاند عاقبت ما را به رویای وصـــال
خوب می دانـــد مسیــــر آرزوهــــــا را دلت