مشاعره مشاعره با حرف " د"

[ill_mah]

دوستت دارم عزیزم ، دلبر زیبای من
آشنای هر شب من ، عاشق شیدای من

من به شوق دیدن تو آمدم قدری بمان
باز هم با رفتنت مشکن دل تنهای من

داده ام در هجر تو عقل و شدم دیوانه ات
بعد تو تنهايي و خلوت شده ماوای من

در ره عشق تو دیگر گشته ام بیمار دل
از غمت زخمي نشسته بردل و سیمای من

هر نفس از یاد تو در سی*ن*ه غوغا میکنم
ای نشسته در دل من ، چشم تو رویای من

در امید وصل تو چون شمع مي سوزم شبي
مي شود شب تا سحر اشك غمت هم پای من

با همین نامهرباني عاشقت هستم ولي
رفته ای و دل بریدی از من و دنیای من

 

[Tara Motlagh]

دور از تو با سیاهیِ شب های غم گذشت
این مُردنی که زندگی اش نام داده ایم

با یادِ نرگسِ تو چو باران به هر سحر
صد بوسه بر شکوفه ی بادام داده ایم

 

[بانوی شـــب]

دلبری و زیبـا
دلبری ات یود که دل بی صاحب مرا روبوده
چه کرده ای با این دل تازه شکسته
خیالت شد کابوس و رویاهایم
بدین مرا رها کرده ای با دلی پر از عشق
عشق برمن به تو نیامده است
دیروز پریروز بود کی رهایت کردم

 

[بانوی شـــب]

در چه شب هایی نبودت را عزا گرفتم
بودی گر نظاره گری برای دل شکسته ام ؟
نبودی و نبودی!..
نبودی ببینی چطور اشک هایم
همانند قطره های باران گونه هلیم را خیس کرد
نبودی ان قطره های اشک را ببینی

 

[بانوی شـــب]

دلم را به دریا سپردم
خودم را به باد رهگذر سپردم
خاطره هایت این میان زخمی
بر دل نشسته
بیا
خودت را نمیخواهم
خاطره هایت را یه همرا ببر

 

[بانوی شـــب]

دلم ان اسمان با تو میخواهد
دلم هولی ستاره های ارزوی مان را کرده است
کجایی ببینی مرا؟
بعد از هر ان گاه تو را در اسمان نظازه کردم
در میان ستاره هاس ارزویمان
تو در کنار ستاره هایت خندان دل روا بودی و من
اینجا دل به راهت.

 

[نیما نصر]

دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد

آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مسـ*ـت که با مردمِ هشیار چه کرد

اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار
طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دل افگار چه کرد

ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد

آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
ک.س ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد

فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت
یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد

 

[pen lady]

دعا کن به شب چون گدایان بسوز

اگر میکنی ادشاهی به روز

 

[نیما نصر]

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد
ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی

 

[پرتوِماه]

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم