مشاعره مشاعره با حرف " د"

[سایه مولوی]

درگیر توام
غیر تو در من اثری نیست

 

[آراد]

‌
دورِ فلکی یکسَره بر مِنْهَجِ عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل

 

[سایه مولوی]

دل من تنگ تو شد کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگی دل جا بشوی

 

[آراد]

دیگر نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی من مرده‌ام.
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند می‌شوم..!

 

[.AikA.]

در آستانه‌‌ی آوار بود شانه‌ی من
که ناگهان تو رسیدی و تکیه‌گاه شدی

#بهروز_یاسمنی

 

[آراد]

دل ستاندی زِ من و دل نسپردی بر من

این چنین داد و ستد را زِ که آموخته ای؟

 

[amir mohamad]

دل ستاندی زِ من و دل نسپردی بر من

این چنین داد و ستد را زِ که آموخته ای؟

در همه دِیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینهٔ شاهی‌ست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رایی

حافظ

 

[آراد]

در تیرهِ شب،
هجرِ تو جانم به لب آمد
وقت است
ڪه همچون مه تابان به درآیی ...
‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‌

 

[سایه مولوی]

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

 

[آراد]

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند