مشاعره مشاعره با حرف "ز"

[پایان]

زمام مُلك خويش را سپرده حق به دست او

چه انبيا چه اوليا تمام پاي بست او

 

[Tara Motlagh]

زندگی با طعنه‌های دوستان آسان نبود
کاش من هم دشمنانی صاف و یکدل داشتم

 

[نیما نصر]

زندگی، وزن نگاهی اسـت کـه در خاطره‌ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده کـه بر دل داری

شعله گرمی امید تـو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون اسـت

زندگی شوق رسیدن بـه همان

فردایی اسـت، کـه نخواهد آمد

 

[پایان]

ز سنگ جور تو بی مهر و بی وفا ای دوست
دلم شکسته شد اما چه بی صدا ای دوست

 

[amir mohamad]

ز خاک سر کویت خالی نشوم یک شب
گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد

ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق
ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد

 

[Tara Motlagh]

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

 

[amir mohamad]

زنده دل‌ها می‌شوند از عشق سرخوش
مرده دل کی عشق را آرد به دست

عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی عشق کی پیدا بود

 

[Tara Motlagh]

زیبایی دنیا دل ما را نفریبد
در جام طلا زهر منوشان به من ای دوست!

از عمر گران کاست و جز رنج نیفزود
این منطق دنیاست، زیان فلسفه‌ی اوست

 

[پایان]

زمان چو حاکم تست و مکان چو معبر

تو مکان نیک گزین و زمان نکو بنگر

 

[amir mohamad]

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف

که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید