مشاعره مشاعره با حرف " غ "

[amir mohamad]

غزل رسید به تو واژه ها بلند شدند
وز زلالی چشم تو بهره مند شدند
به سوی تو معنا گریخت چون آهو
شکارچی شدم و بیت ها کمند شدند

 

[پایان]

غمم غم بی و همراز دلم غم
غمم همصحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم

 

[amir mohamad]

غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند
رفیق‌های در آغوش هم گریسته را

 

[پایان]

غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم
هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم

 

[amir mohamad]

غم‌ طر‌ب جوش‌کرده است مرا
داغگل‌پوش کرده است مرا

زعفران زار رفتن رنگم
خنده بیهوش‌کرده است مرا

 

[پایان]

غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد

 

[amir mohamad]

غمگساری در لباس دشمنی محبوبی است
خشم و ناز آرایش بیرون و بزم خوبی است

گر به سختی درد من ظاهر شود کاین اضطراب
هم ترازوی متاع طاقت ایوبی است

 

[پایان]

غافل شده‌ای از آنچه داری با خویش
در ماتم آنی که چه‌ها کم داری

 

[Tara Motlagh]

غمنامه‌ی عاشق را ناخوانده مکن پاره
بیچاره رقم کرده از خون‌ِ جگر چیزی

 

[Serenya]

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد