مشاعره مشاعره با حرف " م "

[پایان]

مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید

یا رب امید رستن از این دام ده مرا

 

[نیما نصر]

من بی تو سرگردان
من بی تو حیرانم
شرحی ز گیسویت
حالِ پریشانم
بیتابم این شب ها
بی خوابم ای رویا
از تو چه پنهان من
گم کرده ام خود را
پیدایم کن
شیدایم کن
آزادم کن
از این سکوت بی پروا
چشمی بگشا
بشکن شب را
تا با تو بگذرم
از این همه غوغا

 

[پایان]

مژده آمدنت پشت جفاکار شکست
آتش عشق تو در سینة احرار شکفت

 

[pen lady]

مدامم مسـ*ـت می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت

 

[پایان]

مثل یک تکه سرگشته افتاده به موج
من در اندیشه بی ساحل تو غوطه ورم

 

[ill_mah]

میان شوق نگاهش شماره می‌لرزید
و دست عقربه‌دار اشاره می‌لرزید

شماره، باز همان که... دو بوق پی در پی
الو... طنین صدایش دوباره می‌لرزید

هزار حرف نگفته، دلی پر از تردید
لبش زبانه گرفت و شراره می‌لرزید

و خواست باز بگوید که دوستت دارم
تمام جمله‌ی او بی‌اشاره می‌لرزید

زبان الکن او وا نشد، ولی آخر
دو چشم نم دار پر ستاره می‌لرزید

نشد شکفته شود بغض کهنه‌اش آخر
دوباره دست دلش، چون هماره می‌لرزید

 

[ill_mah]

من کیش نگاهت شدم و مات ولی... نه
دیوانه لبخند به لبهات ولی... نه

تو با رخ زیبا به دلم تاخت زدی و
من خیره به جادوی نفسهات ولی... نه

بر اسب مرادی تو سوار ومن خسته
افتاده ام اینگونه به پاهات ولی... نه

تو تاخت کنان طعنه زدی شاه دلم را
من خیره به امید مجازات ولی...نه

انگار دلت سوخت که با پای پیاده
من کیش نگاهت شدم و مات ولی...نه

 

[Tara Motlagh]

من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز

 

[نیما نصر]

مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمی‌کند که قلم
از ساقه‌های نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر

 

[ill_mah]

‌
من "حافظ" عشق تو و دیوانه ی فالت
من "مولوی" عهد تو با شوق وصالت

"وحشی" شدن از مستی رخسار تو بوده
"اهلی" شدم از مزه ی لب های زلالت

"سعدی" ز " گلستان" نگاه تو شکفته
"بستان" شده افکار من از فکر وخیالت

از رایحه ی عشق تو "عطار"،شدم من
"لاهوتی" منظومه ی چشمان و جمالت

بر نظم "نظامی" بنویسم همه شب از
"لیلی"، پریشان شده،"مجنون" ز کمالت

"طاهر" شدم آواره و سر گشته عشقت
این دل به تمنای تو وصل محالت