مشاعره مشاعره با حرف " م "

[پایان]

من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

 

[بانوی شـــب]

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

 

[بانوی شـــب]

مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است

 

[بانوی شـــب]

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم

 

[ill_mah]

من تو را زیبا نوشتم از غزل ها #نابتر
از دلت گفتم ز هر شیدا دلی بی تابتر

برکه ای محو تماشای توام در دور دست
چون تویی در اسمان از ماه هم مهتابتر

بستر آغوش تو جایی برای عاشقی ست
تا تویی نیلوفر زیبا منم مردابتر

دیدنت رویای شیرینی ست حتا در خیال
امشبی را می شوم از هر شبی بی خوابتر

چشم آهوی تو دل را می برد دل بردنی
نقش چشمت را کشیدم سرکش و جذابتر

غصه ها می رفت از دل لحظه ی خندیدنت
شعرهایم می شد از دیدار تو شادابتر

خاطراتت را که در خلوت تداعی می کنم
می شود چشم غزل ها باز از خوناب تر

 

[بانوی شـــب]

من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم

 

[بانوی شـــب]

ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

 

[ill_mah]

ماه در ابر بماند چو رخت جلوه نماید


غیر خورشید کسی حسن تو جانا نستاید

 

[بانوی شـــب]

مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند

 

[بانوی شـــب]

ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم