مشاعره مشاعره با حرف "پ"

[Pari]

پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد...

#حسین_منزوی

 

[Pari]

پر میکشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده...

 

[پایان]

پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده او زود به زودیم

 

[پایان]

پشت و روی نامه‌ی ما هردو یک مضمون بود
روز ما را دیدی از شب‌های تار ما مپرس

 

[ill_mah]

پاسخ بده ، شاید سلام آخری باشد
این را بخوان، شاید کلام آخری باشد

در شعر هایم باز میرقصی ملالی نیست
حرفی بزن،شاید پیام آخری باشد

دلگیرم از شاعر شدن این را تو میفهمی
این شعر من شاید درام آخری باشد

باتو شب و روزم نشد توصیف آزادی
این وصل تو شاید به کام دیگری باشد

از اشک غافل شد دلم خون بر جگر دارم
شاید تو مستیت به جام دیگری باشد

من می روم اینبار ،رفتن با من است انگار
شاید که این خانه به نام دیگری باشد

از وصله های شعر من بر پیکر عشقت
میسوزم این سفره ،طعام دیگری باشد

این را نمیبخشم به تو ای دادو بیدادم
آسایشت جانا، حرام دیگری باشد......

 

[پایان]

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد

 

[Tara Motlagh]

پرتو عمر چراغی‌ست که در بزم وجود
به نسیم مژه بر هم زدنی، خاموش است

 

[ill_mah]

‌
پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند

خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را
بدهم "حاج حسین و پسران" پخش کند

بغلم کن همه جا! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند

باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند

بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند

شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند

وصف زیبایی تو در همه ی ابیاتم
آبِ دریاشده تا قطره چکان پخش کند

درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظه‌ای آواز بنان پخش کند

 

[amir mohamad]

پس بزن پرده ی شب را که برآمد خورشید
سبدی نور به تاریکی دنیا پاشید

زندگی فرصت تکرار ندارد ای دوست
باید امروز از این دشت گلی خوشبو چید

 

[پایان]

پرسه می زنم امشب پا به پای دلتنگی
ازخیال توسرشاراند کوچه های دلتنگی
جاده ها پر از تاول ,سوی تو گریزانـنـد
می دوم به یـادت تا انتـهای دلـتـنـگـی
بر اتـاق تاریــکـم روشـن ...