جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره حرف "ش"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط Tara Motlagh با نام مشاعره حرف \"ش\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 10,923 بازدید, 446 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره حرف \"ش\"
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
شاهدی گفت بشمعی کامشب
در و دیوار، مزین کردم
دیشب از شوق، نخفتم یکدم
دوختم جامه و بر تن کردم
دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت
بستم و باز بگردن کردم
ک.س ندانست چه سحرآمیزی
به پرند، از نخ و سوزن کردم
صفحه‌ی کارگه، از سوسن و گل
بخوشی چون صف گلشن کردم
تو بگرد هنر من نرسی
زانکه من بذل سر و تن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم
تا ز تاریکیت ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو، بس
گهر اشک بدامن کردم
گریه‌ها کردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن کردم
خوشم از سوختن خویش از آنک
سوختم، بزم تو روشن کردم
گر چه یک روزن امید نماند
جلوه‌ها بر درو روزن کردم
تا تو آسوده‌روی در ره خویش
خوی با گیتی رهزن کردم
تا فروزنده شود زیب و زرت
جان ز روی و دل از آهن کردم
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو، خرمن کردم
کارهائیکه شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,779
مدال‌ها
7
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپش‌های قلب شاد!
یاران من به بند،
در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاه
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,779
مدال‌ها
7
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,151
مدال‌ها
3
شاخه‌ای خشکید و از چنگ شکوفایی گریخت
خوش‌به‌حال هرکه از غم‌های دنیایی گریخت

همنشینی با کسی دلتنگی‌‌‌ام را کم نکرد
کاش می‌شد لحظه‌ای از دست تنهایی گریخت

بی‌وفایی شد جواب مهربانی، حیف شد
خواستی از پای آهو بند بگشایی گریخت

هرکه حسنی داشت راهش را زلیخایی گرفت
ماهرویی کو که از تاوان زیبایی گریخت

رود روزی از خودش پرسید هجرت تا کجا؟
بعد شد مرداب و از بیهوده‌پیمایی گریخت

با طناب مرگ بیرون آمد از گودال عمر
ماهی دلمرده از تنگ تماشایی گریخت
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزل ها بميرد
گروهي بر آنند كاين مرغ شيدا
كجا عاشقي كرد ؛ آنجا بميرد
شب مرگ از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو دريا ي من بودي آغوش واكن
كه ميخواهد اين قوي زيبا بميرد
 
بالا پایین