مشاعره مشاعره حرف " چ "

[Tara Motlagh]

چو گردم تنگدل شرح غمت هم با غمت گویم
که در شرعِ محبت کفر باشد محرمی دیگر

 

[پایان]

چمن شگفت و مرا عقده ز دل نگشود

گلی نچیدم و بگذشت نوبهار دریغ

 

[Tara Motlagh]

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی؟
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی؟

 

[پایان]

چشم فتان او بلای دل است

دل فدای بلای حضرت دوست

 

[amir mohamad]

چون نفس سوختگان می‌رسی ای باد صبا
می‌توان یافت کزان زلف دراز آمده‌ای

چون نگردد دل صائب ز تماشای تو آب
که به رخساره‌ی آیینه گداز آمده‌ای

 

[amir mohamad]

چشم از پی آن دارم تا روی تو می‌بینم
دل را همه میل جان با سوی تو می‌بینم

 

[Tara Motlagh]

چه شوقی دارد این قلبم، به سمت سرزمین تو
دو‌ دستم پرسه می خواهد، میان زلف چین تو

دلم همواره در ضعف و لبم همواره می نالد
دهانم لقمه می خواهد، ز قُرصِ گندمین تو

 

[amir mohamad]

چشم از پی آن دارم تا روی تو می‌بینم
دل را همه میل جان با سوی تو می‌بینم

تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان باروی تو می‌بینم

 

[پایان]

چه اضطراب که بالا و زیر عالم راست

ز عشق کوست منزه ز زیر و از بالا

چو آفتاب برآمد کجا بماند شب

رسید جیش عنایت کجا بماند عنا

 

[ستایش شهریوری]

چشم از پی آن دارم تا روی تو می‌ بینم
دل را همه میل جان با سوی تو می‌بینم